۱۴۰۱ آذر ۷, دوشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۶۵)


 
میم حجری
 

می توان در این زمینه کتاب ها نوشت.
شیر خشک
نتیجه آب زدایی تقریبا مطلق از شیر مایع
در اثر تبخیر است.
ظاهرا
باید فاقد باکتری های موجود در شیر باشد.
علیرغم این
اما
به محض ریختن اب در شیر خشک ،
آن در طرفة العینی میدان تاخت و تاز باکتری ها می شود.
این بدان معنی است
که
باکتری ها
در روند تبخیر شیر
هسته مرکزی خود را حفظ می کند
تا مثل گلها در برهوت
به محض دیدن مجدد آب
تکثیر شوند.

یا فراگیری مارکسیسم و یا فلاکت فری و فرهنگی

برای درک و توضیح فوتبال
باید
دیالک تیک ضرورت و تصادف
را به خدمت گرفت.
در غیر اینصورت
نمی توان فوتبال و تنیس و غیره را فهمید.
انگلستان نوکر امریکا نیست.
انگلستان سرکرده قبلی از جهان بوده است
و
اکنون رقیب و حبیب امپریالیستی امپریالیسم امریکا ست


انسان توسط سرشت نامحدود و انعطاف پذیر نیازهایش با حیوانات قابل تفکیک است. اما این هم صحت دارد که هیچ حیوانی نمی تواند به حد باورنکردنی انسان نیازهایش را محدود کند، و شرایط زندگی خود را به یک حداقل مطلق کاهش دهد. به یک کلام، هیچ حیوانی وجود ندارد که برخوردار از استعدادی باشد که خود را ایرلندی کند.
مارکس

ما مخلص مارکسیم.
ولی مارکس از عالم نباتات و جانوران خبر نداشته است.
از این رو
نظراتش راجع به طبیعت
می لنگند.
نباتات و جانوران
محشر اند و هنر ها و شق القمرهایی دارند که حتی رسول قمر و قمر بنی هاشم نداشته اند.
ای بسا نباتات و درختان در برهوت
که بر خلاف تصور مارکس
خود را به حداقل مطلق می رسانند تا به محض بارش باران
از نو برویند.
دلیل تبدیل ناگهانی برهوت به محض بارش باران
به بهشت برین همین است.
جانوران
ای بسا در زمستان
به خواب چندین ماهه فرو می روند
و روزه چندین ماهه می گیرند
و
چندین کیلو وزن کم می کنند.


 
جنقوری تروریستان
فقط زن ستیز نیست.
علاوه بر آن
کودک ستیز هم است.
از قضا زنان و کودکان
مظاهر زیبایی اند.
بنابرین
اجامر جنایت پیشه
زیبایی ستیز اند.
اینهم یکی دیگر از وجوه مشترک فوندامنتالیسم با فاشیسم است

 
جنقوری تروریستان فقط زن ستیز نیست. علاوه بر آن کودک ستیز هم است.
 اینهم یکی دیگر از وجوه مشترک فوندامنتالیسم با فاشیسم است

.
جنقوری جلادان است
اجامر به اسانی کشتن پشه
ادم می کشند.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟




نه.
این نشاندهنده تربیت میلیتاریستی در ژاپن است.
در ممالک فاشیستی و فوندامنالیستی
کودکان را از سنین کودکستان مانی پولیزه می کنند.
اعضای جامعه بدین طریق سلب ادمیت می شوند و مطیع مطلق طبقه حاکمه می گردند
و
آن می کنند که طبقه حاکمه می خواهد.
به مشکل عاطفی عظیمی که متفقین در ژاپن میلیتاریستی و المان فاشیستی برخورد کردند
همین مانی پولاسیون اعضای جامعه بود.
کودکان نابالغ را به تفنگ و نارنجک و بازوکا مسلح کرده بودند که تانک ها را منهدم می ساختند و سربازان را به گلوله می بستند.
امریکایی ها مجبور شدند گروهی از این کودکان را حتی تیرباران کنند.
فوندامنتالیسم سنی و شیعی هم همین کودک ستیزی را پیشه کرده است.
ای بسا کودکان که به بمب رونده و زنده تبدیل می شوند.
به قول روح الله خمینی
مین بغل می کنند و زیر تانک می روند.
و یا دسته جمعی از مین زار ها می گذرند و تکه تکه می شوند



کوپرنیک
دانش حقیقی عبارت است از
دانستن این نکته
که
ما آنچه را که می شناسیم (می دانیم)، می شناسیم (می دانیم)
و
دانستن این نکته
که
آنچه را که ما نمی شناسیم (نمی دانیم)، نمی شناسیم (نمی دانیم).

عجب بدبختی است.
دانش حقیقی کذایی = دانشی که حتی الامکان با واقعیت امر مربوطه منطبق باشد.

مثال:
زمین کره ای طلایی است.
این دانش قلابی و خرافی است.
برای اینکه زمین از طلا تشکیل نیافته است.
اما
واقعیت امر زیر حقیقی است یعنی حقیقت امری است:
زمین سیاره ای در منظومه شمسی است

معیار کشف حقیقت دانش کذایی
پراتیک است.
به قول حافظ محک تجربه است:
خوش بود گر محک تجربه اید به میان
تا دانش حقیقی از دانش خرافی تمیز داده شود




بهاره مهاجر

مِثل فـانـوس فـروزان ﺩلــربا خــواهم تو را
شعلــه ای در معبـدِ آیینه هــا خواهـم تو را
ساز احساسم فـــرو افتـاده در اعمـاقِ شب
آشنا با صخــره های بی صـدا خواهم تو را
دامنِ شعر و غــزل تر میشود از سیل اشک
در میان گــریه ها از غـم رهـا خواهم تو را
کشتی بی بادبانـم گشته از ساحل بـه دور
در تلاطـم هـای دریا ناخـــدا خواهـم تو را
آرزوی دیدنت را می برم با خــود بــه گور
گـرچه فـردای قیامت از خدا خواهم تو را
می گشایـم بال و پــــر را بر فــراز قلـه ها
بــر بلنــدای دمــاوند و دنـا خــواهم تـو را
بــوی زلفـت را عسل بانو صبـا آورده بـود
مثل باغ پــر شکوفه با صفا خـواهم تو را




فوتبالیست ها و استارهای ورزشی و غیره
فاقد هویت طبقاتی و ملی اند.
ضمنا
در تروریستان خاوران
ملت وجود ندارد.
اجامر تروریست
به همین دلیل
امت ساخته اند.
علاوه بر این
فوندامنتالیسم
بسان فاشیسم و اولیگارشیسم
جریانی ضد ملی و ضد عقلی و ضد خلقی است


مهسا فوتبال شیلی گارد ویژه


بهاره مهاجر
ویرایش:


من آن برگم که از شاخِ درختِ سبز، افتاده
به جرم اینکه قلبش را به بادِ رهگذر داده

شبیهِ کودکِ گم کرده‌ ام هم‌بازیِ خود را
پسِ دیوارِ تنهایی، شمارم چند "یک‌ تا ده"؟

من آن ماهیِ دلگیرم ز تُنگِ تَنگِ تنهایی
نگاهم کن! که برگردم میانِ چشمه‌ ی باده

زمین و آسمان حتی چو من دلتنگ گردیده
پیانو می‌زند باران به روی سینه‌ ی جاده

اگر آیی دمِ مردن مرا با قِبله‌ ی چشمت
به دامان نگاه‌ت پهن خواهم کرد سجّاده

ز پشتِ میله‌ ی قلبم اسیری هی ندا دارد
بهاره ای بهاره ، شاعر شیدای آزاده

پایان

جماران و توله ها



عجب زباله هایی اند که شهروندی را به جرم نوشتن شعاری می کشند.
به کجای این طویله
می توان اویخت پالان را؟

ابن سینا و خدمت




شادی در مذاهب بزرگ
تحریم می شود
و
سوگ
تحسین.
راستی چرا؟

تندیس کاسترو توسط مرتجعین کثیف جهان؟

بی شرمی در ذات فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است.
۷ میلیون
زن و بچه اوکراینی دربدر شده اند
و
دهها میلیون نفر
در داخل اوکراین
نه برق دارند و نه آب و نه پناهگاه



مردم را با توجه به گذشته شان ارزیابی و داوری نکن.
مردم درس عبرت می گیرند
تغییر می یابند و پیش می روند.
فرنگی

ایکاش چنین بود.
اگر چنین بود
پس از نکبت جنگ جهانی اول با ۱۰ میلیون کشته و دهها میلیون مجروح و معلول و تخریب عمیق نیروهای مولده و مسمومیت مهلک محیط زیست،
جنگ کثیفتر و فاجعه باتر جهانی دوم شروع نمی شد
که
۶۰ میلیون قربانی در اروپا و بیش از ۳۰ میلیون قربانی در آسیا به همراه داشت



وقتی با خودم خلوت می‌کنم مثل اینه که بیرون رفته باشم.
درون خودم گم میشم،
گردش می‌کنم،
درون آدم خیلی بزرگه..
و من این خودم را در خودم باید پیدا کنم نه در آیینه دیگران.
حریف

بدون برون، درونی وجود ندارد.
درون
عبارت است
از
برون منعکس شده در ایینه دل
و
تلنبار و انبار شده در اعماق دل.
اگر کسی برون را تجربه نکرده باشد،
درونش خالی خواهد بود.
ضمنا
همه چیز و همه کس در کل هستی
ایینه چیزها و افراد دیگر اند.
نمی توان بود و منعکس نشد و یا منعکس نکرد.
انعکاس
یعنی عکس اندازی و عکس برداری
امری ذاتی ـ مادی است.
انعکاس یکی از مهم ترین مفاهیم فلسفی و معرفتی - نظری است
و
در دانشگاه هلند
حکیم مارکسیستی سال ها ست که در زمینه انعکاس پژوهش می کند.




زندگی و نه بدربردن جان از مهلکه
دلم می خواهد
زندگی کنم.
دلم نمی خواهد
که
فقط
جان از مهلکه به در ببرم.
 

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت

روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را
سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت

جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید
چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت

دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت

هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت

جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن
این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت

با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت

ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت

دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
زآنگه که در افتادم با قامت فتانت

شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت

بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده‌ست
این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت

با داغ تو رنجوری بِه کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت ....
سعدی

معنی تحت اللفظی:
رنج بردن از داغ تو بهتر از دوری از روی تو ست
مرد در قدم تو بهتر از مردن در دوری تو ست.

معشوقتصویر در شعر فئودالی
شکنجه گرتصویر است.

این بدان معنی است که دیالک تیک عاشق و معشوق
در طویله فئودالی
دیالک تیک قربانی و جلاد است.
این بدان معنی است که اجامر
عاشق شکنجه گر و دژخیم خود می شوند.
راستی چرا؟
چرا باید کسی عاشق دژخیم خود گردد؟


اولیگارشیسم مرتجع روس
بزرگترین خدمت را به امپریالیسم و انحصارات امپریالیستی کرده است.
حتی بی طرف ترین دولت ها در اروپا
عضو ناتو شده اند
و
امپریالیسم امریکا
حتی ادوات جنگی کهنه و از رده خارج شده خود را به اوکراین فروخته است.
یا رب چقدر فاصله دست و زبان است.



پوسته یِ ظاهرى چه اهميتى دارد؟ درونم ويرانه است!
حنا

بدون
ظاهر
باطنی و ذاتی وجود
و
بدون برون
درونی
وجود ندارد.


و به همین دلیل است که می گویند که ریشه هر چه آخوند را باید از زمین کند.
بنی اسدی

روحانی چیست؟
ریشه روحانیت چیست؟
چگونه می توان روحانیت را ریشه کن کرد؟
شعار باید سرشته به شعور باشد.
اگر تک تک آخوندها را هم اعدام کنند
آب از آب حتی تکان نمی خورد.
روحانیت نماینده سیاسی و ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه است.
بخش فوقانی روحانیت ضمنا جزو و عضو طبقه حاکمه است
شاه هم نماینده سیاسی طبقه حاکمه بود.
با سرنگونی شاه
هم
جامعه تغییر نیافته است.
چه بسا حتی عقب تر رفته است.
برای تغییر جامعه
و
ضمنا برای برابری زنان و نران
مناسبات تولیدی (حاکمیت طبقاتی، طبقه حاکمه) باید تعویض شود.


تندیس مادر و جنین


صدایشان باشیم.
( نام تو را می‌خوانم آزادی،
برای پرنده ی در بند.!!)
....می پرسد
" این مرغ را گلو هرگز،
ز کار خواندن و
خواندن نمی شود خسته،
که با نوایش در هُرم روز و
سایه ی شب،
نگاه می دارد این باغ و
بیشه را بیدار؟ "
_ می گویم_
صدا یکی ست
ولیکن پرندگان بسیار...
کدکنی
پرندگان و
حشرات و حیوانات
و
حتی نباتات (مثلا درختان)
با همدیگر حرف می زنند.
به همدیگر پیام می فرستند.
همدیگر را مطلع می سازند.

زبان و حرکات و سکنات خیلی از جانوران رمزگشایی شده است.
حرکات و حرف های مثلا زنبورها
نوعی اطلاع رسانی دقیق از محل گلزاران است.
مورچه ها علامتگذاری فرمونی (شیمیایی) دارند.
هر جانوری علائم استاندارد خاص خود را دارد.
حتی صدای خیلی از حیوانات
چه بسا
برای حیوانات دیگر
قابل شنیدن نیست.
فقط خودی ها قادر به شنیدنش هستند.

شعر در کشور ما وسیله ای برای تخریب خانه شعور خلایق است

اشعار گوته شاعر المانی
همگام توسعه علوم اند



واژه شخصیت یافته
نادرست است.
منظور مارکس
انسان واره گشته
و
شخص گشته
و
یا
جسمیت یافته
است.
تجسم
(جسمیت یافتن)
یکی از مفاهیم فلسفی مهم است که از هگل به مارکس رسیده است.
روح در فلسفه لیدئالیستی ـ عینی هگل
مادیت می یابد.
مثال:
روح الهی
در
کالبد عیسی
نفوذ می کند
و
مادیت می یابد.
به همین دلیل در فقه مسیحیت
عیسی مسیح = خدای مادی
عیسی
گوشتی است
که روح (لوگوس، خدا، مسیح) در ان نفوذ نفوذ کرده است

دین و دل بردند و قصدِ جان کنند ا
لغیاث از جورِ خوبان، الغیاث
 در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب
می‌کنند این دلسِتانان الغیاث
خونِ ما خوردند این کافردلان
 ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث
حافظ

جوهر اشعار به اصطلاح عاشقانه فئودالی
سرشته به زن ستیزی و شاهد ستیزی است.
آنچه معصوم و مظلوم می نماید
نران عیاش چشم چران نظرباز علاف (اشراف) است




جنقوری جنایت و جهالت و جنون
تنها هنری که دارد
ترور است و بس
وجه مشترک مهم فوندامنتالیسم و فاشیسم و اولیگارشیسم همین است


سحر ماندگار

تو رفته‌ ای
که بی من تنها سفر کنی
من مانده‌ ام
که بی تو شب‌ ها سحر کنم
تو رفته‌ ای
که عشق من از سر به در کنی
من مانده‌ ام که عشق تو را تاج سر کنم..



دلیل بزرگنمایی بزرگان به چشم ما
این است که ما در مقابل شان زانو زده ایم.
پس بهتر ان است که برخیزیم
لویی

نه.
دلیل بزرگی و نه بزرگنمایی بزرگان
تصاحب وسایل اساسی تولید توده
توسط آنان است.
توده فاقد وسایل تولید
به میل خود
زانو نزده است،
بلکه به ضرب شمشیر و زور و زر و تزویر به زانو در افکنده شده است
و
راه چاره
سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان است.


زنان در جماران
مادران مسلح به پاره سنگ
در جنقوری جنون و جنایت و نیرنگ و ننگ



اسلام و جمهوری اسلامی فقط برای یه مشت حرومزاده نفع داره که با هرج و مرج و قوانین گهش ژن حرومزاده گریشونو پر و بال بدن.وگرنه برای آدم با شرف، اسلام یعنی سَم، یعنی زنجیر
سایه

سایه باید تعریف مفاهیم مختلف را فراگیرد.
بدون فراگیری تعریف مفاهیم
تفکر محال است.
دلیل دشنام دادن به همنوع هم همین است.
کسب و کار ما که مغز خر خورده ایم
از ۲۰ سال قبل تا کنون
ترجمه و توضیح مفاهیم و تمرین استفاده از انها ست.
جنقوری جنایت اصلا اسلامی نیست.
فوندامنتالیستی است




سیدعلی و زن مهسا



می خواستم کتابم را نذر تو کنم
به چشمهایت نگریستم
چشم نداشتی
می خواستم ببوسمت
به صورتت نگاه کردم
چهره نداشتی
میخواستم دستت را بگیرم
دست نداشتی.....
می خواستم کتابم رانذر تو کنم
اسم نداشتی
شعرم را کبوتر پس آورد....
عزیز نسین

جسارت و زمان

برخی از تصمیمگیری ها
به
زمان
نیاز دارند
و
برخی به جسارت
فرنگی

منظور از زمان در زمینه تصمیمگیری چیست؟

هر کاری
اصولا و اساسا
از کله (ذهن) می گذرد.
انگلس

هر کاری
نخست در ذهن أدمی انجام می یابد.
بعد
مدل ذهنی آن کار
در خارج از ذهن
مادیت می یابد.
یعنی
روح مثلا اندیشه
جامه مادی می پوشد.

بنا
قبل از بنای خانه
مدل فکری خانه را در ذهن خود می سازد.
بعد با استفاده از مصالح ساختمانی
به مدل فکری خانه (به اندیشه مربوطه)
مادیت و شیئیت می بخشد.
فرق بنا با زنبور همینجا ست.
مارکس.

زمان لازم برای تصمیمگیری = زمان لازم برای تشکیل اندیشه و مدل فکری تصمیگیری مربوطه


توده بدون حزب توده
تکان نمی خورد

درست به همین دلیل حزب توده
را
شاه و شیخ نیست و نابود می کنند.
توده بدون سرکردگی حزب توده
همان بهتر که تکان نخورد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر