۱۴۰۱ آبان ۲۸, شنبه

درنگی در «تحلیلی» از خالد رسول پور (۳)


میم حجری

 

خالد رسول پور
اساس و قوام ِ حکومت اسلامی و مخالفان سنتی‌اش 
«قدرت»
 است. 
هر دو «قدرت» را اساسی‌ترین رکنِ تغییر و ایجاد و تاثیر می‌دانند.
 
من ـ زور خالد رسول پور از «قدرت»
که
اساس و قوام (؟) حکومت اسلامی و اوپوزیسیون سنتی آن است،
اولا
قدرت سیاسی
ثانیا
اوتوریته
است.
 
قدرت سیاسی و تسخیر و انحصار آن اما برای چیست؟
 
تسخیر قدرت سیاسی
اولین مرحله هر انقلاب و یا عنگلاب اجتماعی است.
 
برای اینکه بدون تخریب قدرت سیاسی طبقه حاکمه (دستگاه دولتی آن) و تسخیر قدرت سیاسی 
 (تشکیل دستگاه دولتی خود)،
تصاحب وسایل اساسی تولید (کارخانجات، مزارع، مراتع، بانکها، املاک و مستغلات و اراضی کشت و بیمارستان ها و جنگل ها و غیره)
محال است.
 
طبقه حاکمه 
در صدد حفظ قدرت سیاسی برای حفظ مالکیت مطلوب خود بر وسایل اساسی تولید است.
 
به همین دلیل از قدرت سیاسی مثل مردمک چشم خویش، 
حراست به عمل می آورد و جامعه را به جهنمی برای مخالفین خود مبدل می سازد.
 
اوپوزیسیون 
هم 
برای تشکیل حاکمیت طبقاتی خود
به تخریب دستگاه دولتی طبقه حاکمه و تسخیر قدرت سیاسی موجود
نیاز دارد.
 
خالد رسول پور
 اما اعتراضات جاری دقیقاً ضد هر گونه «قدرت»ی شکل گرفته‌اند. 
 
آنچه که خالد رسول پور مورد تجلیل قرار می دهد و به مثابه فضیلت اعتراضات جاری جا می زند،
نشانه خریت و ذلت است.
 
ضمنا
خاص اعتراضات جاری در جنقوری اسلامی نیست.
 
این خریت و ذلت 
پدیده ای جهانشمول
است
که
عنگلابات مخملی
نامیده می شوند.
 
زنان و جوانان هونگ کونگ 
هم
ضد هر گونه «قدرت» اند.
ولی در واقع ضد قدرت خلق چین اند و عینا و عملا و نهایتا، 
طرفدار برگشت استعمار امپریالیستی بریتانیای کبیرند.
 
زنان بلاروس
هم
ضد هر گونه «قدرت» اند.
ولی در واقع طرفدار سلطه امپریالیسم اند.
 یعنی
طرفدار بر گشت به سال های قبل از انقلاب اکتبرند.
 
خلق های کشورهای عربی هم در بهار عربی، 
ضد هر گونه «قدرت» بوده اند،
ولی عینا و عملا و نهایتا تن به اوتوریته نماینده دیگری از همان طبقه حاکمه سابق داده اند
و
بحران به جای خود باقی مانده است.
 
خالد رسول پور
این اعتراضات از نوع و جنس دیگری هستند. 
آن‌ها (به قول ژیل دلوز) در فضای «ریزوماتیک» (زمین-ساقه) 
رشد کرده و سرکشیده‌اند 
نه در فضای «درختی».
 
 خالد رسول پور با تبعیت از تئوریسین های امپریالیستی 
به توصیف تحسین آمیز ذلت تئوریکی حاکم بر جهان پس از فروپاشی سیستم سوسیالیستی جهانی می پردازد.
 
این مفاهیم  حریف فرانسوی،
بند تنبانی اند
و
ارزش علمی ندارند.
 
فضای زمین ـ ساقه ای و درختی کذایی
خرافه - مفاهیمی بیش نیستند.
یعنی
ارزش و اعتبار و علمیت بیولوژیکی
حتی
ندارند.
 
این مفاهیم
من در آوردی، کودکانه و عوامفریبانه اند.

کاری که ژیل دلوز و به تبعیت از او، رسول پور می کنند،
چیزی جز تحریف بیولوژیستی آناشیسم نیست.

آنارشیسم 
هم 
ضد هر گونه «قدرت» (اوتوریته)
است.
فرق تئوریکی اساسی آنارشیسم با مارکسیسم
هم
در
دولتئوری
است.
 
خریت آنارشیسم در عجز از تمیز اوتوریته های خیرخواه (مثلا مادر و پدر و حزب کمونیست) از اوتوریته های بهره کش است.
هم لنین و هونکر و هوشی مین و کاسترو
اوتوریته اند
و
هم
هیتلر و خمینی و خامنه ای و ترامپ و پوتین.
اوتوریته های نوع اول 
یاد و نامی عزیز و ماندگار از خود برای بشریت زحمتکش
به میراث می گذارند
و
اوتوریته های ثانی ثروت عظیمی برای ورثه خود به میراث می گذارند.

آنارشیست ها در گوشه ای از روسیه تزاری زمام امور را به دست می گیرند.
ماخنو
رهبر آنارشیست ها
با
حرمسرا
در
درشکه ای به سیر و سفر می پردازد و زنانش ناخن هایش را سوهان می زنند و ماساژش می دهند تا کیف خر کند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر