تحلیلی
از
آوای بال های شگفتی
سهراب را که یک دو دم از خویش رفته بود،
بر جای خود نشاند
بگشود چشم و سقف سیه را نظاره کرد.
معنی تحت اللفظی:
سهراب که لحظاتی چند بیهوش گشته بود، با شنیدن صدای بال هائی برمی خیزد و چشم در آسمان تیره می دوزد.
می دید
در چشم با گمان
درهای آسمان، چو گلی باز می شود
و از سایه روشن دل ابری سیه،
حکیم
دستار بسته، خامش،
موی و محاسنش
چون پاره های مه
آذین روی و سر،
بر هودجی ز بال عقابان
می آید هر دم بزرگتر
معنی تحت اللفظی:
سهراب در چشم خیال خویش می دید
که
درهای آسمان
ـ بسان گلی ـ
باز می شوند و حکیم دستار بر سر، خاموش، با آذینی از موی و محاسن سپیدش بسان مه بر سر و روی،
سوار بر هودجی از بال عقابان از سایه روشن دل ابری سیاه پدیدار می شود و لحظه به لحظه بزرگتر و آشکارتر می گردد.
سیاوش بدین طریق جای خالی گردآفرید را با حکیم حماسه سرای طوس پر می کند
و
زمینه را برای تئوریزه کردن تراژدی فراهم می سازد.
می آید
با
دفترش به دست
با
پرچمی ز شعله آتش فراز سر
مرغان به جای فرشش
می گسترند پر
معنی تحت اللفظی:
حکیم طوس شاهنامه به دست می آید با پرچمی از شعله آتش بر فراز سر.
عقاب ها در زیر پایش به جای فرش، پر می گسترند.
تصور و تصویر پرچم سرخی از شعله آتش بر بالای سر حکیم طوس
از
بازتعریف فردوسی و کاراکترهای شاهنامه
توسط سیاوش
پرده برمی دارد.
در آثار و اشعار سیاوش می توان به این بازتعریف خاص سیاوش برخورد.
سیاوش فردوسی دیگری را تصور و تصویر می کند.
به همان سان که سیمرغ و زال و رستم و تهمینه و سهراب و افراسیاب دیگری
را.
می توان به جرئت گفت که هر اثر هنری پس از انتشار، به کسب استقلال نسبی نایل می آید و به قول پابلو پیکاسو در
پیوند با مصرف کننده اش،
در
پیوند با خواننده، شنونده و بیننده اش،
کیفیت و محتوا و زندگی نوینی کسب و پیام نوینی ابلاغ می کند.
به همین دلیل است که تراژدی رستم و سهراب در آئینه ضمیر اساتید فئودالی ـ بورژوائی دانشگاه ها،
انعکاس به کلی متفاوت و متضادی پیدا می کند تا در آئینه ضمیر توده ها و شعرای توده ها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر