۱۴۰۱ خرداد ۲۵, چهارشنبه

درنگی در جهان بینی خسرو روزبه (۱۱)


 
خسرو روزبه، 
ستوان کمونیست، ریاضیدان، نویسنده، متخصص نظامی و استاد دانشکده افسری و از اعضای سازمان نظامی و مخفی حزب توده و مسئول شعبه اطلاعات کل آن بود.
ویکی پیدیا
 
خسرو روزبه در نامه‌ به یکی از آشنایانش در آستانه دستگیری می‌نوسید:
«من خوب می‌دانم که ماندن در چنین شرایطی و کار کردن در چنین محیطی تقریبا مساوی با مرگ است
زیرا اگر دستگیر شوم از دو حال خارج نیست، یا مقاومت خواهم کرد یا ضعف نشان خواهم داد. 
اگر ضعف نشان دهم روحا خواهم مرد و دیگر از لحاظ روحی و معنوی و اجتماعی زنده نیستم و حق حیات ندارم، و اگر مقاومت کنم حتما خواهم مرد.
با وجود چنین مخاطراتی، روحیه من، به من اجازه فرار از خطر را نمی‌دهد … 
تصمیم دارم در مواجهه با خطر از خود دفاع کنم.
 
۱
این دفاع اگر منجر به نجات من شد چه بهتر!
 والا به احتمال قوی ممکن است زنده گیر دشمن نیفتم و همین امر در بالا بردن روحیه بچه‌ها تاثیر مثبتی خواهد داشت
 و 
از بدبینی آن‌ها به ‌میزان زیادی خواهد کاست. 
 
وقتی گفته می شود که خسرو روزبه
 پسیکولوژیستی می اندیشد و نه مارکسیستی ـ لنینیستی،
صحتش
در همین جمله او اثبات می شود.

قطب نما و کعبه آمال پرولتاریا، حقیقت است.
روزبه 
و
بعدها دار و دسته های فئودالیستی ـ فدایی و استالینیستی
به
روحیه «بچه» ها 
می اندیشند.
 
یعنی
سودای عوامفریبی
در سر دارند.

این بدان معنی است که در ایده ئولوژی این جماعت
جای شعور 
را
شوق و شور کور می گیرد.
جای عقل 
را 
غریزه
و
جای تئوری علمی و انقلابی
را
تهییج روحی و روانی و عاطفی.

«بچه» ها 
اهل شور  و شوق اند و بیگانه با شعور.

مشخصه اصلی همه احزاب استالینیستی
همین است.

استالینیسم
دشمن سرسخت روشنگری علمی و انقلابی
است.
 
وجه مشترک استالینیسم با امپریالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم
ایراسیونالیسم
(خردستیزی)
است.

۲
این دفاع اگر منجر به نجات من شد چه بهتر!
 والا به احتمال قوی ممکن است زنده گیر دشمن نیفتم و همین امر در بالا بردن روحیه بچه‌ها تاثیر مثبتی خواهد داشت
 و 
از بدبینی آن‌ها به ‌میزان زیادی خواهد کاست.
 
منظور روزبه از بدبینی،
احتمالا
نتیجه روحی و روانی منفی ناشی از نشان دادن ضعف تحت شکنجه و امضای ندامت نامه و اعلام پشیمانی توسط بخشی از اعضای کمیته مرکزی حزب و کادرهای حزبی
است.
 
«بچه» های متکی بر شور و شوق و تخیل و آرزو
از
شعور تئوریکی در زمینه ضرورت مبارزه طبقاتی و حقانیت حزب توده
محروم و بی بهره بوده اند.

روزبه
هم
بسان بقیه توده ای ها
نه
توان روشنگری علمی و انقلابی دارد
و
نه
بضاعت فکری و معرفتی لازم برای روشنگری
را.

تنها راهی که برای روزبه و بعدها برای «بچه» ها 
در
دار و دسته های فئودالیستی ـ فاشیستی ـ فدایی و دیمدامی و لیملامی
باقی می ماند،
تهییج عاطفی ـ روحی ـ روانی «بچه» ها
از
طریق ترجیح دادن مرگ به زندگی،
 در کوچه و بازار و تحت شکنجه و خانه تیمی
است.

یعنی
عوامفریبی با تکیه بر سنت شهادت و خرافه شهامت
است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر