۱۳۹۹ خرداد ۱۹, دوشنبه

هماندیشی از فرنطینه شکرکوه با جماعتی انبوه (۵)


ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی 
 
منوچهر خاکی

 کلاً
 دمکراسی و دیکتاتوری از دید مارکس
 دو روی یک سکه هستند
 و
 نه 
مارکس 
و 
نه 
لنین 
در این مورد تعارف ندارند. 
وقتی حاکمیت بورژوازی است 
دیکتاتوری اش برای طبقه کارگر و زحمتکشان است 
و 
یک حکومت کارگری واقعی، 
دمکراسی برای کارگران و زحمتکشان 
و
 دیکتاتوری برای طبقات استثمارگر 
است.
 
۱
 کلاً
 دمکراسی و دیکتاتوری از دید مارکس
 دو روی یک سکه هستند
 و
 نه 
مارکس 
و 
نه 
لنین 
در این مورد تعارف ندارند.
 
منوچهر خاکی
عاجز از تمیز واژه ها از همدیگر
ست.
داشتن لیاقت تمیز مفاهیم از یکدیگر
پیشکش.
 
در
قاموس منوچهر خاکی
دیکاتوری = دموکراسی
جنگ = صلح
علم = خرافه
انقلاب = عنگلاب
انقلابی = ارتجاعی  

منوچهر خاکی
خرافه خود
را
در
نهایت بی شرمی و بی شعوری
به
حساب مارکس و لنین
می گذارد.
 
ضمنا
چنان وانمود می کند
که
انگار
کلیه آثار مارکس و لنین
را
خوانده است.
 
۲
وقتی
 حاکمیت بورژوازی
 است 
دیکتاتوری اش برای طبقه کارگر و زحمتکشان 
است 
و 
یک حکومت کارگری واقعی، 
دمکراسی برای کارگران و زحمتکشان 
و
 دیکتاتوری برای طبقات استثمارگر 
است.
 
منوچهر خاکی
عاجز از تمیز مفاهیم حاکمیت از حکومت،
زیربنا از روبنا
صفت از اسم
ست.
 
یعنی
بیسواد تمامعیار
است.
 
فقط
خدا کند
که
چنین بیسوادی
از
رهبران حزب رهبر مرده ای نباشد.
 
به
همین دلیل
به
عوض حکومت و یا دولت بورژوایی 
 از
 حاکمیت بورژوازی
دم می زند و فخر توخالی می فروشد.
حاکمیت
به
زیربنای اقتصادی جامعه
مربوط می شود
و
حکومت و یا دولت به روبنای ایده ئولوژیکی جامعه.
 
بورژوازی
(طبقه سرمایه دار)
به
لحاظ گرامری
(دستور زبان)
اسم
است
و
بورژوایی
صفت.
 
۳
وقتی
 حاکمیت بورژوازی
 است (باشد)
دیکتاتوری اش برای طبقه کارگر و زحمتکشان 
است 
و 
یک حکومت کارگری واقعی، 
دمکراسی برای کارگران و زحمتکشان 
و
 دیکتاتوری برای طبقات استثمارگر 
است.
 
ویرایش:
 حکومت و یا دولت بورژوایی
 برای طبقه کارگر و زحمتکشان 
دیکتاتوری
 است 
و 
 حکومت کارگری واقعی، 
 برای کارگران و زحمتکشان 
دمکراسی
 و
 برای طبقات استثمارگر 
 دیکتاتوری
 است.
 
منوچهر خاکی
در 
این تحریف مفاهیم فلسفی دیکتاتوری و دموکراسی
دست به عوامفریبی می زند.

بدین طریق
واژه های دیکتاتوری و دموکراسی
از
محتوای مفهومی
تخلیه و تهی می شوند.
 
خدعه استدلالی خرکی منوچهر خاکی
اولا
وارد کردن نوعی نسبیت در واژه ها و مفاهیم است:
دیکتاتوری و دموکراسی
به
زعم منوچهر خاکی
 فاقد واقعیت و عینیت اند.
چیزهایی نسبی اند.
 
حکومت بورژوایی
فاقد هویت مشخص است:
برای طبقه کارگر
دیکتاتوری
است
 و 
برای بورژوازی
دموکراسی 
است.
 
حکومت کارگری
هم
برعکس.
 
۴
 حکومت و یا دولت بورژوایی
 برای طبقه کارگر و زحمتکشان 
دیکتاتوری است 
و 
 حکومت کارگری واقعی، 
 برای کارگران و زحمتکشان 
دمکراسی
 و
 برای طبقات استثمارگر 
 دیکتاتوری
 است.
 
ترفند و حقه و خدعه استدلالی دیگر منوچهر خاکی
تحریف محتوای مفهومی واژه های دموکراسی و دیکتاتوری
با
اشاره به ماهیت طبقاتی حکومت ها ست.
 
وقتی
لنین
دقت وسواس مند
به
مفاهیم
را
توصیه می کند،
به
همین دلایل
است.
 
اکنون
بنا بر فرمایشات خرکی منوچهر خاکی
فرم های حکومتی
هویت واحد کسب می کنند.
یعنی
توخالی
می شوند.
 
یعنی
 فرم دیکتاتوری حکومت (دولت) بورژوایی
(مثلا فاشیسم، نازیسم، دولت پینوچه، دولت شاه، دولت آل عبا و عمامه)
با
فرم دموکراسی (دموکراتیک) حکومت بورژوایی
(ایالات متحده امریکا، انگلستان، آلمان فدرال، دولت محمد مصدق، دولت سالوادور آلنده)
یکی و یکسان 
قلمداد می شود.
 
منوچهر خاکی
احتمالا
جزو سران طویله ای سیاسی است
که
همه هم و غم و فکر و ذکرش
 تعویض حکومت ولایت وقیح با حکومت بورژوایی دموکراتیک
است.
 
از
 منوچهر خاکی
چه پنهان
که
لنین
حکومت دموکراتیک بورژوایی
را
صدها بار بهتر از حکومت ضد دموکراتیک بورژوازی
می داند.

یعنی
خیلی
هم
تعریف و تعارف دارد.

ما
باید
خواه و ناخواه
تفکر مفهومی
را
تمرین کنیم
تا
بلکه بیاموزیم و آدم شویم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر