۱۳۹۸ تیر ۲۰, پنجشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۲۰)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


صمد می‌نویسد:
ماهی سیاه کوچولو«رفت زیر آب که تهِ دریا را ببیند وسط راه به یک گله ماهی برخورد: 
هزارها هزار ماهی. 
از یکی شان پرسید: 
رفیق من غریبه ام .
از راه‌های دور می آیم. 
 اینجا کجا ست؟ 
ماهی، دوستانش را صدا زد و گفت:
نگاه کنید! 
یکی دیگر. 
بعد به ماهی سیاه گفت: 
رفیق! 
به دریا خوش آمدی 
یکی دیگر از ماهی ها گفت: 
 همه رودخانه‌ها و جویبارها به اینجا می ریزند 
البته بعضی از آنها هم به باتلاق فرو می‌روند.
 یکی دیگر گفت: 
هر وقت دلت خواست می توانی داخل ما بشوی...» 
 
طبری
به
گفتگوی ماهی سیاه با ماهی های گله 
کمترین توجهی مبذول نمی دارد.
 
۲
این گلۀ هزارها هزار ماهی
 ظاهراً
همان دسته ای هستند 
که 
مارمولک از آنها خبر داد و گفت دام مرد ماهیگیر را با هم به تهِ دریا می برند. 

ما در این گلۀ هزارها هزار ماهی، با یک جنبشِ وسیعِ متشکلِ خلقِ مبارز روبرو هستیم، 
آنها از ماهی سیاه کوچولو می‌طلبند که وارد آنها شود 
ولی ماهی سیاه کوچولو، 
موافق جهان بینیِ خود 
که 
کیشِ قهرمانانِ منفردِ جدا از خلق و بی اعتنا به خلق است، 
نمی خواهد به این گروه بپیوندد
 و 
به 
 ماهیان می‌گوید 
که
 اول می‌خواهد « گشتی بزند» بعد وارد دستۀ آنها بشود 
 ولی در این گشت است که او، به قیمتِ سر به نیست شدنش تنها موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.
 
۳
یکی دیگر از ماهی ها گفت: 
 همه رودخانه‌ها و جویبارها به اینجا می ریزند 
البته بعضی از آنها هم به باتلاق فرو می‌روند.
صمد
در
 این هارت و پورت یکی دیگر از ماهی ها
هم
ادعای چریک های کذایی خلق
را
تبیین می دارد
و
هم
برای چریک های کذایی خر،
هارت و پورت
تولید و تقدیم می کند:
 
منظور او از رودخانه ها و جویبارهایی
که
به 
باتلاق می ریزند،
افراد و گروه های سیاسی
اند
که
نه
به
 سیاهکلی ها
بلکه
به
حزب توده
می پیوندند.
 
حزب توده از دید این زباله ها
باتلاق
است.
 
بی دلیل نیست
که
چریک های کذایی خلق
هر اعلامیه کودکانه ای
را
که
به
مناسبت ترور پاسبانی 
منتشر می کردند،
به
شعار فئودالی مرگ بر حزب  خاین توده
مزین می ساختند.
 
ماهی سیاه کوچولو
مانیفست فدائیان فئودالی ـ فاشیستی
بوده است.
 
۴
  یکی دیگر گفت: 
هر وقت دلت خواست می توانی داخل ما بشوی...»  
 
طبری
به
محتوای این جمله یکی دیگر از هزارها هزار ماهی
هم 
توجهی ندارد.
 
دعوت از هر ننه قمر تازه از راه رسیده
به
دار و دسته خود
از
مشخصات باندهای آنارشیستی
است
و
نه
از
خصایص حزب طراز نوین.
 
۵
این گلۀ هزارها هزار ماهی
 ظاهراً
همان دسته ای هستند 
که 
مارمولک از آنها خبر داد و گفت دام مرد ماهیگیر را با هم به تهِ دریا می برند. 
 
پس
زنده و جاوید باد
مارمولک
که
برای هزارها هزار ماهی خنجر ساخته و به دست شان داده است.
 
سؤال ناقابل از طبری خیالپرداز
اینکه
اگر این ماهی ها را مامورلک می شناخته،
یعنی آنها را به خنجر مسلح ساخته،
پس
چرا تور ماهیگیری
را
به
ضرب خنجر
پاره نمی کنند؟
 
تور ماهیگیری
که
مستحکمتر از اندام مرغ ماهیخوار
نیست.
 
۶
ما در این گلۀ هزارها هزار ماهی،
 با
 یک جنبشِ وسیعِ متشکلِ خلقِ مبارز 
 روبرو هستیم
آنها
 از 
ماهی سیاه کوچولو می‌طلبند که وارد آنها شود 
ولی ماهی سیاه کوچولو، 
موافق جهان بینیِ خود 
که 
کیشِ قهرمانانِ منفردِ جدا از خلق و بی اعتنا به خلق است، 
نمی خواهد به این گروه بپیوندد
 و 
به 
 ماهیان می‌گوید 
که
 اول می‌خواهد « گشتی بزند» بعد وارد دستۀ آنها بشود 
 ولی در این گشت است که او، به قیمتِ سر به نیست شدنش تنها موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.
 
 
راستی
چرا
ماهی سیاه وارد گله هزارها هزار ماهی نمی شود؟
 
طبری
می تواند خودش را جای ماهی سیاه بگذارد
و
به
این سؤال 
جواب منطقی اندیشد.
 
«ماهی سیاه کوچولوی کنجکاو جسور»
بنا بر «تحلیل» خود احسان طبری
 «می خواسته آخر جویبار را پیدا کند
و
بی اعتنا به هشدار پیرماهی ها»
«دل به دریا»
 زده بود
و
اکنون
به 
دریا 
رسیده است.
 
یعنی
به
هدف الاهداف  خود
رسیده است.

حالا دیگر می داند که آخر جویبار دریا ست .
می توانست هم باتلاق باشد.

هر کس دیگر جای ماهی سیاه بود،
تصمیم به برگشت به خانه می گرفت.

منطقی 
همین
است.

یعنی 
پیوستن به گله هزارها هزار ماهی
غیرمنطقی
است.

ضمنا
گله هزارها هزار ماهی
هنرش و کسب و کارش چیست،
تا
برای ماهی سیاه جذاب و فریبا باشد
تا
«داخل آن گله» 
گردد؟

هنر و شق القمر گله هزارها هزار ماهی
بردن تور ماهیگیری به ته دریا ست.

ماهی سیاه کوچولو
و
هر کس دیگر
باید خر باشد که «داخل» گله ای شود که هنر و شق القمرش
بردن تور به ته دریا باشد.

آخر
این چه آماج انقلابی می تواند باشد
که
برای کسی جاذبه ای داشته باشد؟
 
 
 بر خلاف تصور و توهم طبری 
گله هزارها هزار ماهی
نه
«جنبش وسیع متشکل خلق»
بلکه
دار و دسته ای آنارشیستی
از
جنس دار و دسته ماخنو ست.

۷
ولی ماهی سیاه کوچولو، 
موافق جهان بینیِ خود 
که 
کیشِ قهرمانانِ منفردِ جدا از خلق و بی اعتنا به خلق است، 
نمی خواهد به این گروه بپیوندد
 و 
به 
 ماهیان می‌گوید 
که
 اول می‌خواهد « گشتی بزند» بعد وارد دستۀ آنها بشود 
 ولی در این گشت است که او، به قیمتِ سر به نیست شدنش تنها موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.
 
 
 طبری به توصیف دقیق ماجرا می پردازد،
ولی
از عهده تحلیل آن برنمی آید.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر