رکن الدین خسروی
(۱۳۰۸ ـ ۱۳۹۵)
(۱۹۳۰ – ۲۰۱۷)
نویسنده، کارگردان تئاتر، مترجم
منبع:
نامه مردم
https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4095-2018-10-01-23-58-37
تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
پیشکش
به
میم دال
که
با
حضورش
جهان
شکوه و شوکت دیگری
به خود می گیرد.
به
میم دال
که
با
حضورش
جهان
شکوه و شوکت دیگری
به خود می گیرد.
۱
چشم انداز بسیاری از آثار
"لورکا"
جنبه انسان – طبیعت نگاری
یا
همانندی انسان با طبیعت
و
مشارکت طبیعت در اعمال انسانی
را
دارد:
۱
سبز، توئی که سبز می خواهم
خوشه ی ستارگان یخین
ماهی سایه
را،
که
گشاینده ی راه سپیده دمان است،
تشییع می کند.
انجیر بُن ، با سُمبادة شاخسارش
باد را خٍِِنج می زند (می خراشد).
ستیغ کوه ،
همچون گربه ای وحشی
موهای دراز گیاهی اش را راست بر می افرازد
سبز،
تویی که سبزت می خواهم
سبز باد، سبز شاخه ها،
اسب در کوهپایه و
زورق در دریا
معنی تحت اللفظی:
ای آسمان
تو سبز هستی
و
من
تو را سبز می خواهم.
خوشه ی ستارگان یخی
به دنبال ماهی سایه روان است.
به همان سان که خلایق به دنبال مسافری و یا جنازه ای روانه می شوند.
فونکسیون ماهی سایه باز کردن راه سپیده دمان است.
درخت انجیر
از شاخسارش به عنوان سمباده استفاده می کند
و
باد
را
خراش می دهد.
قله کوه
مانند گربه ای وحشی
موهای گیاهی درازش
را
راست برمی افرازد.
تو سبز هستی
و
من تو را سبز می خواهم.
باد سبز و شاخساران سبز
اسب در کوهپایه سبز
و
زورق در دریای سبز
۲
ما
حالا
به عنوان نمونه
شعری از سهراب سپهری
را
مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم
تا
به
عظمت کمی و کیفی آن
در مقایسه با اشعار لورکا پی ببریم:
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
آفتاب
سهراب سپهری
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
(در خانه که فانوس در دست دارد)
و
در اسراف نسیم
گوش كن،
جاده
صدا می زند
ـ از دور ـ
قدم های تو را.
چشم تو زینت تاریكی نیست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن و بیا.
و
بیا
تا جایی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و
زمان
روی كلوخی بنشیند
ـ با تو ـ
و
مزامیر شب
اندام تو را
ـ مثل یك قطعه آواز ـ
به خود
جذب كنند.
پارسایی
است
در
آنجا
كه
تو را خواهد گفت:
«بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
كه
از
حادثه عشق
تر است.»
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۳
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و
در اسراف نسیم
گوش کن
دورترین مرغ جهان
آواز می خواند.
شب مأنوس و روان و فصیح و شیوا ست.
ضمنا
یکدست است
و
باز.
شمعدانی ها،
صدادارترین شاخه فصل،
پلکان جلوی ساختمان
و
دری که فانوس در دست دارد و در مصرف نسیم اسراف می کند،
سخنان ماه
را
می شنوند.
۴
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و
در اسراف نسیم
این بند از شعر سهراب
تابلوی نقاشی فوق العاده زیبایی
است
است
که
متشکل از عناصر زیر است:
الف
متشکل از دورترین مرغ جهان است که می خواند.
و
چون دورترین مرغ جهان است، نامرئی است.
نقاشی کردن مرغی نامرئی
که
فقط صدایش از دوردست ها به گوش می رسد،
کار آسانی نیست.
همین ایده را سیاوش هم در شعر فوق العاده زیبایی که در رثای سهراب سروده، تبیین می دارد:
او
شعر می نگاشت
(نقاشی می کرد)
او
رنگ می سرود
ـ خاموش ـ
و
ای دریغ
با هیچ کس نگفت
که
چشم انتظار کیست.
ب
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است
و
یكدست
و
باز
شب
محیط پیرامون مرغ و دیگر عناصر موجود در این بند شعر است.
میان شب و عناصر متشکله شعر
رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است.
ستایش انگیز و به لحاظ تخیل حاصلخیز
چند و چون شب است:
۱
شب سلیس است
سلیس
(مأنوس، روان، فصیح، شیوا)
شب
به
شط، شعر و سخن
تشبیه می شود.
عناصر متشکله تابلوی نقاشی
در
شطی از شب
جاری اند.
۲
شب
یكدست
است.
است.
شب سهراب اما سیستم بازی است
و
با
عناصر خود
در
رابطه دیالک تیکی
است.
در
تأثیر متقابل مدام
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر