۱۳۹۷ مهر ۱۳, جمعه

متاتحلیلی بر تحلیل خسروی از آثار گارسیا لورکا (۵)

 
 رکن‌ الدین خسروی
(۱۳۰۸ ـ ۱۳۹۵)
(۱۹۳۰ – ۲۰۱۷)
نویسنده، کارگردان تئاتر، مترجم

منبع:
نامه مردم

https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4095-2018-10-01-23-58-37

تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
میم حجری

چشم انداز بسیاری از آثار "لورکا" 
جنبه انسان – طبیعت نگاری 
یا 
همانندی انسان با طبیعت   
و 
مشارکت طبیعت در اعمال انسانی  
را 
دارد:

۱
سبز، توئی که سبز می خواهم

خوشه ی ستارگان یخین
ماهی سایه 
را، 
که
 گشاینده ی راه سپیده دمان است،
 تشییع می کند.

انجیر بُن ، با سُمبادة شاخسارش
باد را خٍِِنج می زند (می خراشد).

ستیغ کوه ، 
همچون گربه ای وحشی
موهای دراز گیاهی اش را راست بر می افرازد

سبز، 
تویی که سبزت  می خواهم

سبز باد، سبز شاخه ها،
اسب در کوهپایه و
زورق در دریا 

۲
در سحر گاهی سبز
می خواستم قلبی باشم
یک قلب

و 
در غروبی تافته
می خواستم بلبلی باشم
بلبل

روح من
به سان نارنجی سرخ می شود 

۳

 اینجا خواهان دیدار مردانی هستم که آوازی سخت دارند
مردانی که هیون (جمازه، شتر) را رام می کنند و بر رودخانه ها ظفر می یابند
و با دهان پر از خورشید و چخماق می خوانند 

۴

 سنبله، نان است
مسیح متجسم، 
زنده ی مرده  

۵

 و بر آسمان ماه می گذرد،
ماه، همراه کودکی ،
دستش در دست   

ماه 
ناگهان
 در 
برابر چشمان وحشت زده کودک، 
 به 
صورت زنی سپید پوش در هیئت مرگ، 
جسمیت می یابد
 و 
  برگ های درخت زیتون 
 از 
ترس 
رنگ می بازند 
و 
به سفیدی گرایش پیدا می کنند. 

  برگ های درخت زیتون 
با 
نخستین روشنایی بامدادی ، 
بدل به هزاران دایره زنگی بلورین می شوند، 
که سحرگاهان را زخم می زنند و خون آلود می کنند.

این دنیا، 
دنیای شگفت دگر دیسی 
  است، 
دنیای اسطوره ای ، 
جایی که پچپچه های رازناک شباهنگام، 
نجوا می کنند 
و 
.....

 دنیای نخستین بوسه و نخستین پرندة مرده 
..... 
بر روی شاخه ها
.....

اینک اما او ست
خفته ی خوابی نه بیداری اش در دنبال

و
 خزه ها و گیاه هرز
غنچه جمجمه اش
 را
به سر انگشتان اطمینان
می شکوفانند.

ادامه دارد.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر