۱۳۹۷ مهر ۲۴, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۸)

 

شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

۱
مهیا کن روزی مار و مور
اگر چند، بی دست و پای اند و زور

این نظریه باطل،
سعدی
 را
 گرفتار معضلات کمرشکن ایدئولوژیکی، منطقی و طبقاتی
خواهد ساخت.

ایدئولوگ فرماسیون اقتصادی فئودالی باشی
و
 ادعا کنی که روزی مقدر است.

اگر روزی هرکس مقدر است،
چرا باید «خداوندان نعمت» روزی خود و خانواده خود را
از
 استثمار توده مولد و زحمتکش جامعه
 فراهم آورند؟
اگر روزی هرکس مقدر است،
چرا باید بنده ها و رعایا تن به استثمار و کار کمرشکن بدهند؟

چگونه می توان
 خدا
را
روزی رسان مطلق و بی چون و چرای مار و مور
قلمداد کرد
 و
همزمان فرمان تازیانه و شلاق در ملأ عام
 بر
اندام بنده و رعیت فراری
صادر کرد؟

رهنمود سعدی به پادشاهی.
 (گلستان، مقدمه)

اولین بار: 
تربیت،
 پند است

دومین: 
توبه خانه و بند
است

سومین:
توبه و پشیمانی

چارمین:
عهد و شرط و سوگند
است

پنجمین:
گردنش بزن
که
خبیث
به
قضای بد
 آرزومند
است.

اگر کسی همین تئوری را به محک تجربه و پراتیک زنده زندگی بزند
و
در گوشه محرابی،
 در انتظار روزی خویش بنشیند،
سعدی و حافظ
چه خواهند کرد؟

اتفاقا سعدی در بوستان به چنین آزمایشی اشاره می کند.

مردی
روباه بی دست و پائی
را
می بیند که از باقیمانده شکار شیر تغذیه می کند
و
زنده می ماند.

او همانند سعدی این امر را به معنی روزی رسانی خدا تعبیر می کند
و
ایده خود را مورد آزمون و آزمایش مستقیم
 قرار می دهد:

دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  ۶۵ ـ ۶۶.

یقین،
دیده مرد،
بیننده کرد

شد و تکیه بر آفریننده کرد:
«کز این پس، به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان، به زور.»

زنخدان فرو برد، چندی به جیب
که
بخشنده،
روزی فرستد زغیب.

معنی تحت اللفظی:

مرد با دیدن تغذیه روباه بی دست و پا از مابقی شکار شیر
به رزاقیت خدا یقین حاصل کرد.
رفت و گفت:
«من هم از این به بعد در گوشه ای می نشینم
تا
خدا
روزی مرا هم برساند.

سؤال

پ
(تجربه، آزمون، آزمایش)
  مطمئن ترین محک تعیین حقیقت احکام (افکار)
است.

جواب

پراتیک
(تجربه، آزمون، آزمایش)
  مطمئن ترین محک تعیین حقیقت احکام (افکار)
است.

بدین طریق
بی پایه بودن ایده موسوم به «روزی رسانی خدا»
در
عمل
 اثبات می شود:

نه بیگانه تیمار خوردش، نه دوست
چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست.

معنی تحت اللفظی:
نه، بیگانه به یاری اش شتافت و نه آشنا.
بسان چنگ
از او پوست و رگ و استخوانی باقی ماند و بس.

اگر کس دیگری به جای سعدی بود،
 به تصحیح نظر خویش اقدام می کرد.

ولی سعدی هرکس نیست.

سؤال

و  طبقاتی شعور انسان ها را مختل می کند
 و
 از
خردمندترین و باهوش ترین آنها
 ابلهی کور و کودن
می سازد.

جواب

وابستگی طبقاتی شعور انسان ها را مختل می کند
 و
 از
خردمندترین و باهوش ترین آنها
 ابلهی کور و کودن
می سازد.

از این رو ست
که
 سعدی
 به جای تصحیح نظر خویش،
 ویراژ می دهد
و
 گرد و خاک راه می اندازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر