۱۳۹۷ مهر ۱۶, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۷۷۰)



جمعبندی
از
مسعود بهبودی

  این جفنگ مش محمود
را 
ما 
چندی پیش 
سطر به سطر 
تحلیل و منتشر کرده ایم.

۱
موضع ایده ئولوژیکی دولت آبادی پیر
فاشیستی است.

۲
احتمالا
به دو دلیل فکری و مادی زیر:

الف
تحت تأثیر عادولف احمد شاملو
رفیق شفیقش

ب
به سبب رسیدن به ثروت و حشمت.

عابر از عابد پرسید:
«هندوانه سیری چند؟»

۱
حزب توده 
بهترین دستاورد توده 
بوده است.
بهتر از همه احزاب و دار و دسته ها بوده است.

۲
حزب توده
توده را با ادبیات علمی و انقلابی آشنا ساخته است.

۳
حزب توده
 اما
حاوی و حامل معایب فکری و عملی جدی بوده است.

۴
حزب توده
 قدر سرداران و سربازان خود
را
ندانسته است.

۵
در نتیجه
بیشترین و بهترین فرزندان توده 
را
بدون احساس مسئولیت
فدا کرده است.

۶
حزب توده
نه 
حزب توده
بلکه حزب پهلوانان توده
بوده است.

۷
پهلوانان بیگانه با ارج و اهمیت پهلوانان در جامعه ای فقیر و عقیم

۸
پهلوانان حزب توده
چه بسا نماینده نیهلیسم بوده اند.

شیفته جانبازی و مرگ در راه مرام بوده اند.

۹
این طرز تفکر عهد بوقی، بنده داری و فئودالی
عیب بزرگی است و منبع مضرات غیر قابل جبران است.

۱۰
درست به همین دلیل
اکنون
حتی
یک نفر توده ای واقعی
در دیدرس نیست.

۱۱
دهها دار و دسته با عناوین حزب توده
خالی از حتی یک توده ای حقیقی اند.

۱۲
انتقاد از کسی و یا حزبی
نشانه عشق اصیل بدان کس و حزب است.

۱۳
حبیب هر کس و هر حزب
باید
طلبیب او و آن باشد
و
 داروی تلخ انتقاد تجویزش کند تا مجددا به پا خیزد
نیرومندتر از پیش
شعورمندتر از پیش

۱۴
به عوض هندوانه
باید فوت و فن تفکر مفهومی فراگرفته شود 
و
 انتقاد از خود و جامعه خود 
آغاز شود

۱۵
از سگان توده گفتن
به 
زبان پارس و پارسی

محمود درویش
ترجمه:
موسی اسوار

بر این خاک چیزی است که ارزش زیستن دارد:
تردیدِ آوریل
رایحۀ نان در سپیدهدم
دیدگاه‌های زنی دربارۀ مردان
نوشته‌های آشیل
آغاز عشق
علفی بر سنگ
مادرانی که بر رشتۀ باریکِ نیْ می‌ایستند
و بیمِ اشغالگران از خاطرات.

بر این خاک چیزی است که ارزش زیستن دارد:
پایان سپتامبر
بانویی که در تمامتِ زردآلوییِ خویش چهل سالگی را ترک می‌کند
ساعتِ آفتاب در زندان
ابری که فوجی کائنات را تقلید می‌کند
هوراهای خلقی برای آنان که لبخندبه لب به سوی مرگِ خویش بالا می‌روند
و بیمِ خودکامگان از ترانه‌ها.

بر این خاک چیزی است که ارزش زیستن دارد:
بر این خاک که بانوی زمین است
مادرِ آغازها
مادرِ فرجام‌ها.
چنان بود که فلسطین نامیده می‌شد.
چنین شد که فلسطین نامیده می‌شود.

بانوی من
چون تویی بانوی من،
من سزاوارم،
سزاوار زندگی...

امیر هوشنگ ابتهاج

بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم

رقص خوش پیچ و تاب پرچم ها
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خنده ي نو شکفته ي خورشید
مهرگان را درود می گویند

گرم هر کار
مست هر پندار

همره هر پیام
هر سوگند

در دل هر نگاه
هر آواز

توی هر بوسه
روی هر لبخند

بسراییم:
مهرگان خوش باد.

پایان

عرفی شیرازی

گاهی مصیبت خود، گاهی ملال مردم

در عشوه خانهٔ دهر این است حال مردم

تا خون دل توان خورد، ای تشنهٔ کرامت

نزدیک لب میاور آب زلال مردم

همت ز خویشتن جو، چون بایزید و شبلی

نتوان گرفت پرواز، هرگز به بال مردم

در جلوه گاه معشوق، عمرم گذشت، لیکن

گه در نظارهٔ خویش، گه در خیال مردم

بانگ ان الحق ما، بی های و هو بلند است

نتوان هلاک خود را، کرد از وبال مردم

هنگام عذرخواهی، تاوان زهر نوش است

گر جام جم نداری، مشکن سفال مردم

واله شده است عرفی، بر نقش خامهٔ خویش

تا چند فتنه گردد بر خط و خال مردم

سعدی

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم.

معنی تحت اللفظی:
راجع به دوست
فقط در حضور دوست 
(و یا فقط به خود دوست)
سخن می گویم
دوستی که به کلیه اسرارم واقف است.

اگر دوست به همه اسرارت مطلع است
پس
چه نیازی به گفتن حدیث دوست به دوست داری؟

فقط می توانی
مدیحه ات را در جمعی بخوانی که دوست در آن حضور دارد
تا
اگر سرحال بود
آرزویت برآورده شود:
«که با وجود عزیزش شبی به روز آری»

حافظ

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد .
معنی تحت اللفظی:
راجع به دوست
فقط در حضور دوست 
(و یا فقط به خود دوست)
سخن می گویم
برای اینکه آشنا نگهدار سخن آشنا ست.
(آشنا به دو معنی:
 اولا
 به معنی دوست . 
ثانیا 
به معنی سخنی که برای او برای چندمین بار گفته می شود و تازگی ندارد.
 او با سخن  آشنا ست.)

خدا
دیشب ایمیلی فرستاد
و گفت:
این فقط نصف حقیقت است

و حقیقت نیمبند
بدتر از دروغ است

ایراد بیشنی این شعر مش سیمین چیست؟

صبحدم نور چو در پنجره‌ ها می‌ خندید
در بَرم خنده‌ به‌ لب بوسه‌ طلب یارم بود

وقت تابیدنِ خورشید در آیینه‌ ی آب
روی او نیز در آیینه‌ ی پنـدارم بود

حیف و صد حیف که امروز به هیچم بفروخت
آن سـیه‌ چشـم که یک روز خریـدارم بود

ممنون. 
ایرادش همین است:
 زن به مثابه شیئی و متاعی و یا کالایی 
تصور و تصویر می شود
 و 
خرید و فروش می شود. 
حتی به قیمت بسیار نازل. 
این انکار هویت و شخصیت و فردیت زن است.

در عصر یأجوج و مأجوج
مرده ها سعادتمندتران اند

۱
جهان 
خاوران بیکران
 است

۲
هر ماه
چندین برابر قربانیان خفته در خاوران
انسان از خرد و کلان
در دریا و دشت و بیابان نفله می شود

خون را به عرش و فرش ببینید
ای خفتگان خام
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر