سوغاتی ها
(ارمغان، رهاورد)
(اسفند ۱۳۸۸)
سرچشمه:
اخبار روز
·
گاهی
·
با عطر یک گیاه
·
آواره ی خیالت میشوم.
·
چمدان در دست
·
از ازدحام میدان هایت می گذرم.
·
سوار تیک تاک ساعت ها می شوم
·
و ناگهان
·
رها شده در ابهام،
·
کندوی بوسه های درود و بدرود محصورم می کند.
·
هیهات!
·
فرودگاه برهوت بی پروازی است
·
که فصل هایش را دزدیده اند.
·
اینجا چه می کنم؟
·
مسافر بی تاریخ کدام سیاره ام ؟
·
های کندوی بی عسل،
·
اینجا چه می کنم؟
*****
·
زنبوری در گلویم خار می شود.
·
حس می کنم، غریبه ای شده ام
·
با زبان مادری ام در دهان تو.
·
اما هنوز
·
در تقاطع بی نام یاس ها و شب بو ها
·
به ریشه هایم در تو می رسم.
*****
·
صدایم می زنی
·
با لهجه هایی که دوستم می دارند.
·
چمدانم را می گشایم
·
و می گذارم سوغاتیها،
·
خود، مقصدها شان را پیدا کنند.
·
نگاهم می کنی
·
با چشم های کودکانی
·
که سوغاتی هاشان را بر سینه می فشارند.
*****
·
آه، بازهم آواره ی خیالت شده ام.
·
بازهم با عطر یک گیاه
·
آوارهی خیالت شده ام.
·
ای کاش،
·
ای کاش تو هم هدیه ای بودی
·
سوغاتی کوچکی برای من
·
تا بر سینه ام بفشارم تو را
·
برای همیشه، برای ابد.
·
از پس سال های تحمل، از پس هزاره های پر غبار.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر