دکتر ژاله
اصفهانی
( مستانه
سلطانی)
(1300 ـ 1386)
دکترای ادبیات فارسی
مؤلف آثار بیشمار
شاعر امید
·
بشکفد بار دگر، لاله ی رنگین مراد
·
غنچه ی سرخ فرو بسته ی دل، باز شود
·
من نگویم که بهاری که گذشت آید، باز
·
روزگاری که به سر آمده، آغاز شود.
·
روزگار دگری هست و بهاران دگر
·
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
·
لیک هرگز نپسندیم به خویش
·
که چو یک شکلک بی جان، شب و روز
·
بی خبر از همه، خندان باشیم
·
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد!
·
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن، خویش را می دیدیم
·
آنچه پنهان بود از آینه ها، می دیدیم
·
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
·
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
·
پیک پیروزی و امید شدن
·
شاد بودن هنر است، گر به شادی تو، دل های دگر باشد شاد.
·
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ما ست
·
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
·
صحنه پیوسته به جا ست.
·
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
عالی
پاسخحذف