۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه

سیری در شعر شب و هوس از فروغ فرخزاد (2)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
 (1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)

تحلیلی از شین میم شین

5
  مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی

مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
  
·        فروغ هفده ساله از بلوغ احساسی یک انسان هفتاد ساله برخوردار است.
·        تصور این بلوغ عاطفی ـ حتی ـ بسیار دشوار است، چه برسد به داشتن آن.

·        در این شعر فروغ، دیالک تیک غریزه و عقل در تلاش و تقلای مدام است.
·        نیاز غریزی دستبند و دهنبند بر عقل بیدار و بیدارگر زده و به گوشه ای تبعیدش کرده است.

·        عقل انسان هفده ساله مگر چه توش و توانی در برابر غول خروشان غریزه دارد!

6
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار

با درد، درد ساکت زیبایی
سرشار، از تمامی خود سرشار

1
·        اکنون خواننده متوجه می شود که دیالک تیک علت و معلولی به نام دیالک تیک خواهش و بی خوابی در کار است.
·        خواهش است که خواب را از خانه چشم می راند و خواب آواره ـ در واقع ـ کاره ای نیست.

2
·        خواهش اما ـ در واقع ـ خود دیالک تیک علت و معلول است.
·        خواهش ـ از سوئی ـ علت بی خوابی و انتظار و بی قراری است و از سوی دیگر، معلول تنهائی است.

3

·        مقوله تنهائی نیز یکی از مهمترین مقولات ادبی در شعر ایرانی است.

4
·        یکی از پایه ای ترین علل تنهائی انسان ها سطح نازل توسعه نیروهای مولده جامعه است.

الف
·        بیکاری و علافی انسان را تنها می کند، تنها به معنی واقعی کلمه.

ب
·        بیکاری انسان را از ماهیت انسانی اش تهی می کند.

ت
·        بیکاری از انسان پوسته ای توخالی باقی می گذارد، پوسته ای به درد نخور، بسان پوستواره ای از ماری در کویری.

پ

·        انسان بیکار محروم از امکانات تولید مادی و معنوی، احساس پوچی می کند، چون نمی تواند خود را، ماهیت خود را، استعداد و توانائی های واقعی خود را در آئینه محصول کار خویش باز بیند و بدین طریق خود را واقعیت بخشد.

ث
·        بیکاری پیوندهای اجتماعی انسان را پاره می کند، انسان را منزوی، تنها و بیکس می سازد.

ج
·        بیکاری امکان تماس با همنوعان را از بین می برد، دیالک تیک فرد و جامعه را تار و مار و تخریب می کند.

خ
·        انسان بیکار از قدرت شناخت ـ رفته رفته ـ تهی می شود، از خودشناسی و جامعه شناسی تهی می شود، گیج و منگ و سردرگم می گردد.

5
·        پناه بردن به غریزه ـ در لحظات پوچی و بیکاری و بیهودگی ـ راه گریزی است که طبیعت در اختیار انسان بیکار علاف می گذارد.

الف
·        غریزه ـ حداقل برای مدتی معین ـ عقل را از میدان بدر می راند و انسان بیکاره را ـ حداقل برای لحظه ای ـ از شرش آزاد می سازد.

ب
·        غریزه ـ به نحوی از انحاء ـ کار مواد مخدر را انجام می دهد.

ت
·        یکی از علل وفور مقوله «می» در شعر ایرانی نیز باید از همین پدیده سرچشمه گرفته باشد.

پ
·        انسان بیکار برای گریز از تنهائی و خلأ، به عالم فانتزی و خیال و خود فریبی پناه می برد، با هزاران ترفند «عشق می ورزد»، عشقی که در واقع، دام فریبی برای گریز از بیکاری و عواقب مخرب آن است.

ج
·        عشقی که آلترناتیوی برای از خودبیگانگی سوبژکت علاف و بیکاره است.

خ

·        برخلاف ادعای فروید، نیازهای جنسی، تشنه سیراب ناپذیر و گرسنه سیری ناپذیر سکس بودن، سرچشمه هنر نیست، بلکه راه رهائی کذائی از شر علافی و بی معنائی زیست است:
·        جانشینی برای کار مولد مادی است.
·        و ضمنا نشانه تبعید عقل اندیشنده از قلمرو جسم و یکه تازی بلامنازع غریزه است.

د
·        عشق کذائی جانشینی جدی، محتوامند و معنامند برای بیکاری عملی و مادی است.

6
·        شعرسرائی ـ به عنوان مثال ـ تیر واحدی است، برای زدن همزمان دو نشان:
·        شعرسرائی هم وسیله و روند تبیین عشق کذائی و هم طریق و ترفند پر کردن جای خالی کار مولد مادی است.

7
·        شاعر شیفته محصول کار فکری خویش است.
·        او در آئینه شعرش ماهیت نوعی و انسانی خود را باز می یابد، به خلاقیت خود وقوف حاصل می کند و با قرائت خستگی ناپذیر شعرش برای خویشتن و دیگران، از معنامندی بود خود دفاع می کند.

8
·        هنر اما به تنهائی جوابگوی خلأ کار مولد مادی نیست.
·        از این رو ست، که هنرمندان اغلب به مکملی از قبیل سکس و الکل و مواد مخدر پناه می برند.

·        اما نه هنر و نه هیچ چیز دیگر از قبیل سکس، قمار، مواد مخدر، ورزش و تفریح جوابگوی خلأ کار مولد مادی نیستند.

9
·        شاید بتوان گفت که برای کار مولد مادی آلترناتیوی وجود ندارد.

10
·        انسان انگل، نمی تواند ـ به معنی حقیقی کلمه ـ انسان تلقی شود، سعادتمند که جای خود دارد.

11
·        فروغ هفده ساله در این شعر، انسانی است که خلأ بیکاری مادی را با شعر و هوس و عشق و سیگار و می پر می کند و علیرغم اینها همه، تنها می ماند.

12
·        حتی اگر مرد خیالی و آرزوئی بیاید، درد تنهائی او را چاره نخواهد کرد.

13
·        درد بیکاری را، مادر دردهای جوامع طبقاتی را فقط با گذار تمام ارضی از ماقبل تاریخ به تاریخ (کمونیسم) می توان چاره کرد.

14
·        اینکه دختر و یا پسر هفده ساله ای اسیر غریزه کور خواهش باشد، پدیده ای طبیعی و مأنوس است.
·        اما ....

7
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را

بر هستی ام بپیچد و پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

·        غیرطبیعی و نامأنوس همین طرز بیان خواهش زنانه است، در جامعه قرون وسطائی، در جامعه مذهبی ـ سنتی عقب مانده که در کلاف پیچ در پیچی از ریا و دروغ و تظاهر و تزویر دست و پا می زند.

1
·        فروغ را ـ از این نقطه نظر ـ می توان پیشاهنگ جنبش 68 در اروپا محسوب داشت.
·        (این شعر در سال 1952 سروده شده است.)

2

·        سیمون دوبوار  سال ها بعد با تئوری های چپ اندر قیچی غلط غلوط سطحی اش شهره جهان خواهد شد.

3
·        طغیان علیه وضع موجود را بهتر از فروغ نمی توان نمایندگی کرد :

الف
·        شورش بی پروا و پشت پا زدن به هر چیز عقب مانده عتیقی که ریشه هزاران ساله دارد.

ب
·        قد بر افراشتن، بسان اسپارتاکوس و روزا لوکزامبورگ

ت
·         به هم ریختن هرآنچه که مقوله لایزال انسان را ـ به بهانه های گونه گون ـ شقه شقه می کند

پ
·        و اعلام برابری انسان ها ـ بی اعتنا به جنسیت و غیره ـ در مناره های بلند روشنگری!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر