اریش فروم
(Erich Fromm)
( ۱۹۰۰ – ۱۹۸۰)
مارکس
ادامه
مارکس
ما از کار نهایتا کاری انسانی را اراده می کنیم.
عنکبوت اعمال خود را طوری انجام می دهد که مشابه کار یک ریسنده است و زنبور در ساختن کندو بسیاری از معماران را شرمنده می سازد.
اما آنچه که از ابتدا بدترین معماران را از زنبور عسل ممتاز می دارد
این است که معمار قبل از آنکه عمارت خود را بسازد
آن را در مخلیۀ خویش پرورانده است.
در انتهای روند کار نیز نتیجه آن است که در ابتدا در تصور معمار وجود داشته و بنابراین بصورت آرمان از پیش مفروض بوده است.
۱
عنکبوت اعمال خود را طوری انجام می دهد که مشابه کار یک ریسنده است
و
زنبور در ساختن کندو بسیاری از معماران را شرمنده می سازد.
مارکس
برای اثبات تئوری مورد نظر خود،
به مقایسه ریسنده و نساج با عنکبوت
و
به مقایسه بنا و معمار با زنبور
دست می زند
ولی به سبب محرومیت از دانش بیولوژیکی کافی
از این حقیقت امر غفلت می ورزد
که
در دیالک تیک ریسنده و عنکبوت و در دیالک تیک معمار و زنبور
نقش تعیین کننده و مقدم از آن عنکبوت و زنبور است.
ریسنده و معمار مربای عنکبوت و زنبورند.
مربی و معلم و مرجع تقلید بشر
همیشه و همه جا
جمادات و نباتات و جانوران اند.
مربی و مرجع تقلید جامعه
طبیعت است.
به همین دلیل
جامعه را طبیعت ثانی می نامند.
اگر طبیعت و جمادات و نباتات و جانوران نبودند، جامعه و بشریت هم نمی بود.
عنکبوت و زنبور
نیای بشرند.
مارکس
اما آنچه که از ابتدا بدترین معماران را از زنبور عسل ممتاز می دارد
این است که معمار قبل از آنکه عمارت خود را بسازد
آن را در مخلیۀ (مخیله) خویش پرورانده است.
مارکس و حتی بزرگترین بیولوگ های (زیست شناسان) معاصر
هنوز از جهان بغرنج نباتات و جانوران خبر نداشته و ندارند.
هنوز کردوکار جمادات نباتات و جانوران برای بشریت به صورت دقیق روشن نشده است.
جامعه و بشریت به سبب غفلت و جهالت از طبیعت (جهان جمادات و نباتات و جانوران)
خیال می کند که تحفه نطنز است
و
فراموش می کند که در دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت ثانی (طبیعت و جامعه)
نقش تعیین کننده از آن طبیعت اول است و نه برعکس.
تصور مارکس از کردوکار بشر هم هنوز دقیق و درست نیست.
منظور مارکس از مخیله چیست؟
بنا و معمار و ریسنده و نساج
هزاران بار کردوکار زنبور و عنکبوت را دیده اند و به خاطر سپرده اند
و
روزی به این نتیجه رسیده اند که می توان به تقلید از زنبور و عنکبوت
خانه ای ساخت و پارچه ای بافت.
مخیله چیست؟
رابطه بشریت با طبیعت
همان رابطه طلبه و مجتهد (شاگرد و معلم، کودک و مادر ـ پدر) است.
مثال:
نیاکان غارنشین ما،
غار را نخست در مخیله خود و بعد در عالم خارج از خیال خود نمی سازند.
بلکه می بینند که هر خزنده ای برای نجات از گزند سرما و گرما به سوراخی می خزد
و
دست به تقلید از معلم و مربی طبیعی خود زنده اند و غار نشین شده اند.
یعنی
اندیشه ای را که از عالم خارج به مغز خود ارسال داشته بودند،
به عالم خارج باز گردانده اند و بدان مادیت و شیئیت و جسمیت بخشیده اند.
به قول فویرباخ
تصور و تصویر خانه از عالم خارج به مغز بشر رفته است
و
به در مغز به صورت اندیشه خانه در آمده است
و
بعد
«راه رفته را دوباره برگشته است».
یعنی
اندیشه خانه
جامه مادی پوشیده است.
راه واحدی دو بار طی شده است.
ماده (خانه) به روح (اندیشه خانه) استخاله یافته است
و
روح
(اندیشه خانه)
مجددا به ماده (خانه).
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر