پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان
تئوری های عقیم حقوق طبیعی در قرن نوزدهم و بیستم
۱
· با غلبه بر حقوق طبیعی مطلق، که روند تاریخ را منفی ارزیابی می کرد، با تشکیل یک تئوری حقوق طبیعی که بنا بر آن، انسان به برکت توانائی های فکری اش و در نتیجه پیشرفت خرد قادر به جایگزینی نظام های جامعتی و دولتی ناقص و معیوب با نظام جامعتی و دولتی کامل و معقول منطبق با حوایج طبیعی اش دانسته می شود، اولین گام در راستای تفسیر تاریخی جامعه و دولت به پیش برداشته می شود که در عین حال، آخرین گام ممکنه در چارچوب تئوری حقوق طبیعی است.
۲
· از این رو، از نقطه نظر تاریخ ایده ها منطقی است که تاریختصویر نوین در نقطه زمانی ئی پیروز می شود، که شرایط پیروزی اش را خود تاریخ فراهم آورده است:
۳
· بعد از انقلاب فرانسه و آشکارشدن وجود طبقات اجتماعی مختلف در جامعه و کشف این مسئله که تحولات نظام سیاسی و حقوقی نه به دلیل تشکیل یک نظام طبیعی و معقول، بلکه در نتیجه مبارزه طبقات اجتماعی برای به کرسی نشاندن منافع طبقاتی خویش صورت می گیرند، تاریختصویری پا به عرصه وجود می نهد که اگر چه نظریات تاریخی تئوری های حقوق طبیعی را در نظر می گیرد، ولی قطع رابطه با طرح نظرهای مبتنی بر تئوری های حقوق طبیعی را به اتمام رساند.
۴
· انگلس این جریان را به طور موجز چنین فرمولبندی می کند:
الف
· «قرار بود یک دولت معقول و یک جامعه معقول تشکیل شود و هر آنچه که با خرد ابدی در تضاد قرار دارد، بیرحمانه در هم کوبیده شود.
ب
· همه دیدیم که این خرد ابدی ـ در واقع ـ چیزی جز فهم ایدئالیزه شده طبقه متوسط آن زمان که در راه بورژوا شدن روان بود، نبود.
پ
· بعد از انقلاب فرانسه، وقتی که این دولت معقول و این جامعه معقول تشکیل شد، نهادهای جدید ـ اگرچه در مقایسه با نهادهای قبلی معقول بودند ـ ولی به هیچ وجه مطلقا معقول از کار در نیامدند.
ت
· از این رو دولت عقلی به کلی ترک برداشت.
ث
· جامعه معقول هم حال و روز خوبی پیدا نکرده بود.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۲۳۹)
۵
هنری د سن سیمون
(۱۷۶۰ ـ ۱۸۲۵ )
مؤسس مکتب فکری ـ اقتصادی ـ اجتماعی علمی موسوم به سن سیمونیسم
پدر جامعه شناسی علمی و سوسیالیسم اوتوپیکی
از مبارزان جنگ استقلال آمریکا (۱۷۰۶ ـ ۱۷۸۳) بر ضد انگلیس
از طرفداران انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹)
در سال ۱۷۹۴ کم مانده بود که به گیوتین سپرده شود
· به همین دلیل است که در آموزه سوسیالیست اوتوپیکی، سن سیمون، دیگر نه خرد، بلکه طبقه «صنعتگر» عامل تعیین کننده تاریخ نامیده می شود و جریان تاریخ، دیگر نه در تشکیل دولت معقول و یا حقوق معقول، بلکه در تشکیل یک نظام جامعتی توسعه و تعالی می یابد، نظام جامعتی ئی که برای حفظ خود، دیگر به قدرت دولتی نیازی ندارد.
۶
· انگلس به این چرخش تعیین کننده در ارزیابی دولت به شرح زیر اشاره می کند:
الف
· «در تاریخ مدرن، دست کم این مسئله ثابت شده است که کلیه مبارزات سیاسی مبارزات طبقاتی اند و کلیه مبارزات رهائی بخش طبقات، علیرغم فرم های سیاسی ضرور (جبری) خود (چون هر مبارزه طبقاتی، در عین حال یک مبارزه سیاسی است) سرانجام حول رهائی اقتصادی می گردد.
ب
· اینجا دولت و نظام سیاسی حداقل یک عنصر ثانوی فرض می شود و جامعه بورژوائی و قلمرو روابط اقتصادی عامل تعیین کننده تلقی می شود، در حالیکه نگرش قدیمی، که هگل نیز قبولش داشت، دولت را عنصر تعیین کننده می پنداشت.
(دولت
بسان مذهب و حقوق و قضاوت و هنر و اخلاق و غیره
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است و تابع زیربنای اقتصادی است.
مترجم)
پ
· دولت در جامعه بورژوائی به مثابه عنصر تعیین شونده به وسیله جامعه تلقی می شود.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۳۰۰)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر