۱۴۰۲ مرداد ۳, سه‌شنبه

درنگی در نامه فروغ فرخزاد به احمدرضا احمدی (۱۰)

 


درنگی 
از 
مسعود بهبودی
 
فروغ
 
۱
 من به دنیا فکر می‌کنم، 
هرچند امید دنیایی شدن خیلی کم و تقریباً صفر است، 
اما خوبی‌اش این است که آدم را از محدودیت این محیط دو ضربدر چهار و این حوض کرم‌ها نجات می‌دهد 
و
 دیگر
 از این که در مراکز حقیر هنری این مملکت مورد قضاوت قرار گرفته است و بدبختانه رد شده است، 
وحشتی نخواهد کرد، حتی خنده‌اش خواهد گرفت. 
 
 
معنی تحت اللفظی:
من به دنیا می اندیشم.
ولی امید دنیایی شدن ندارم.
خوبی اندیشیدن به دنیا
اولا
 این است که آدم از نکبت محیط تنگ و حوض کرم ها نجات می یابد.
ثانیا 
از مورد ارزیابی قرار گرفتن در محافل حقیر هنری، ترسی به دل راه نمی دهد و آن را مضحک می یابد .

معلوم نیست که منظور فروغ از مفاهیم «اندیشدین به دنیا» و «دنیای شدن» چیست.

فروغ 
هنرمندان کافه نادری و امثالهم را مورد تحقیر قرار می دهد و به نظرات شان راجع به خود، تره حتی خرد نمی کند.

۲
احمدرضای عزیز
«وزن» 
را 
فراموش نکن، 
به توان هزار فراموش نکن، 
حرف مرا گوش بده. 
 
به خدا 
 آرزویم این است که استعداد و حساسیت و ذوق تو در مسیری جریان پیدا کند که یک مسیر قابل اطمینان و قرص و محکم باشد.
 
فروغ این نکته را به کلیه شعرای جوان
اکیدا توصیه می کند.
حق هم دارد.
شعر
 بدون وزن 
(چه وزن برونی، مثلا در شعر سنتی و نیمایی و چه وزن درونی مثلا در شعر شاملو)
سلب شعریت می شود.
زباله واره می شود.
تهوع آور می شود.
اصلا قابل خواندن نمی شود.
 
این هشدار فروغ
اما
مربوط به فرم شعر است.
اگرچه مهم و صرفنظرناپذیر است.
 
این نوعی فرمالیسم پوئه تیکی است.
نه کمتر و نه بیشتر.
 
آنچه که فروغ نمی داند و نمی شناسد،
محتوای طبقاتی شعر و خاستگاه و پایگاه طبقاتی شعرا ست.

تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا، محتوا ست.
مثال:
شعر شاملو
به لحاظ فرم
اصلا ایراد ندارد.
ایراد مهم آن در محتوای طبقاتی اشعار عادولف است که عمیقا ارتجاعی و ضد خلقی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر