میم حجری
از كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
مقدمه اول
شناخت
ث
انواع شناخت
ادامه
ميان وجه ادراكي و وجه عاطفي شناخت
نسبتي برقرار است،
و
اين نسبت در مورد همة
علوم يكسان نيست،
چنان كه جنبة ادراكي علوم رياضي از ديگر علوم بيشتر است.
ولي هيچ علمي نيست كه سراسر بركنار از جنبة عاطفي يعني مستقل از حالات
اورگانيسم باشد.
حتي علوم رياضي كه «ادراكي ترين» يا انتزاعي ترين علمها
به شمار مي روند،
فعاليتهايي انساني هستند و البته به حيات دروني يا عاطفي
مانيز بستگي دارند.
علم
مانند هر شناخت ديگر
در جريان زمان، به تناسب
نيازمنديهاي انسان دگرگون مي شود
و
بر اثر افزايش تجارب نسل ها،
پيوسته
دقت و وسعت بيشتري مييابد.
پس
علم
نوعي شناخت نسبي يا متغير است.
اما
شناسايي علمي در عمل بر واقعيت منطبق ميشود.
پس در عين نسبي بودن،
حقيقي و
معتبر و مطلق است.
به بيان ديگر،
علم تا آن درجه كه در عمل با واقعيت
تطبيق ميكند،
مطلق است.
علم و عمل لازم و ملزوماند.
مقتضيات عملي
متغير حيات همواره انسان را به شناختهاي جديد ميكشانند،
و
شناختهاي جديد
سبب دگرگوني مقتضيات عملي ميشوند .
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر