شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت اول
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۴ ـ ۵۵)
بخش سوم
۱
چو بینی دعاگوی دولت هزار
خداوند را شکر نعمت گزار
که چشم از تو دارند مردم بسی
نه تو چشم داری به دست کسی
معنی تحت اللفظی:
اگر می بینی که مردم منتکش تو هستند،
خدا را شکر کن که قضیه برعکس نیست
و
تو
منتکش کسی نیستی.
سعدی
در این دو بیت شعر،
دیالک تیک توانگر و گدا
را
به
شکل دیالک تیک احسان توانگر و سپاس گدا
بسط و تعمیم می دهد.
ولی چون منشاء ثروت توانگر، الهی است،
از توانگر می خواهد که بسان گدا، سپاسگزار خدا باشد.
یعنی
دیالک تیک احسان توانگر و سپاس گدا
را
در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را دیالک تیک نعمت الهی و سپاس توانگر می نامد.
سعدی
در جریان این بندبازی های فکری ظریف
برای فقر و ثروت،
منشاء الهی و خرافی می تراشد و منشاء واقعی آندو را از نظرها پنهان می سازد.
جاه و مقام و ملک و مال
اما
نه مائده آسمانی ـ الهی، بلکه ثمره قلدری، آدمکشی، ستم و استثمار دیگران است.
اگر سعدی حکیم صادقی می بود،
می بایستی در حکم خود به جای خداوند،
توده مولد و زحمتکش را به کار برد.
ثروت انباشت شده در دست گروهی انگشت شمار
نتیجه غصب قلدرمنشانه اموال و نیروی کار توده مولد و زحمتکش است، نه هدیه الهی.
زهری که در چنین احکامی پنهان شده و با چیره دستی خارق العاده ای به ضمیر خواننده تزریق می شود، وارونه سازی و تحریف حقایق نام دارد.
در تئوری فقر و ثروت سعدی،
ثروت توانگر خدادادی است و نه نتیجه غارت حاصل زحمت توده مولد و زحمتکش.
خدای واقعی که ثروت جامعه را و ثروت توانگران را تولید می کند، نه در آسمانها، بلکه در زمین در کار عرقریز است.
سعدی
ثمره زحمت طاقتسوز توده مولد و زحمتکش
را
در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن
را
مائده آسمانی، رحمت و نعمت الهی نام می دهد.
بعد همین حقیقت وارونه را به عنوان حقیقت اصیل به خورد توده مولد و زحمتکش می دهد و شعورش را مسموم و مختل می سازد.
سعدی
در نهایت معصومیت و بیطرفی
کاری جز تحریف و وارونه سازی حقایق ندارد.
اولا
این طبقه به اصطلاح «توانگر» است که چشم به دست توده مولد و زحمتکش دارد و حاصل دسترنج آن را به طرق مختلف، مستقیم و غیرمستقیم، غصب و غارت می کند و نه برعکس.
ثانیا
بی خانمانانی که اکنون «چشم رحمت از توانگر» دارند، خود صاحبان واقعی ثروت توانگران اند.
جنایت فکری دیگری که سعدی مکرر و مرتب مرتکب می شود،
طبیعی جلوه دادن چیزی است که مصنوعی است.
سعدی
جامعه ای را «که چشم از تو(انگل) دارند مردم بسی»، به مثابه جامعه ای عادی، معقول، مقبول و طبیعی جلوه گر می سازد.
او مثل رمالی، دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه می سازد و استثناء را به مثابه قاعده به خورد خواننده می دهد.
جامعه طبقاتی
نه قاعده، بلکه استثناء است،
نه طبیعی، خدا خواسته، عادی، معقول و مقبول، بلکه مصنوعی، بشر خواسته، غیرعادی و نامعقول است
و
باید به همان دلیل عینی که پدید آمده،
به همان دلیل عینی هم از بین برود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر