۱۳۹۸ فروردین ۲۴, شنبه

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۲۴)


تحلیل
از
میمحا نجار


آتشی
 مُرد 
و 
سرا پُر دود شد
 
ما زیان دیدیم و او نابود شد

آتشی 
خاموش شد
 در محبسی

درد آتش را چه می داند کسی

او 
جهانی بود
 اندر خود
 نهان
 
چند و چون خویش
 به (بهتر) داند جهان

بس که نقش آرزو در جان گرفت
خود
 جهان آرزو گشت
 آن شگفت

آن جهان خوبی و خیر بشر
آن جهان خالی از آزار و شر

خلقت او خود خطا بود از نخست
شیشه
 کی ماند به سنگستان
 درست؟

جان نازآیین آن آیینه رنگ
چون کند 
با 
سیلی این سیل سنگ؟

از شکست او که خواهد طرف بست؟
تنگی دست جهان است این شکست

پیش روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند،
 این کوری چرا؟
 
در این بند مرثیه
تصویر احسان طبری در آیینه ضمیر شاعرانه سایه
تبیین می یابد.
 
احتمالا
اکثریت قریب به اتفاق توده ای ها
همین تصور و تصویر سایه 
را
از
احسان طبری
داشته اند و دارند.
 
نیک آیین 
حتی
 اثری از آثارش
را
با
سخنی از طبری
تزیین کرده است.
 
۱
آتشی
 مُرد 
و 
سرا پُر دود شد
 
ما زیان دیدیم و او نابود شد
معنی تحت اللفظی:
آتشی مرد
و
خانه از دود پر شد.
 
ما صدمه دیدیم و طبری نابود شد.
 
سایه در این بیت مرثیه
دیالک تیک شخصیت (طبری) و جامعه
را
به شکل دیالک تیک آتش و سرا بسط و تعمیم می دهد:
طبری
بسان آتشی
می میرد
و
جامعه
سیاهپوش 
می شود.

آتش 
یکی از مهمترین و مقدس ترین مفاهیم پوئه تیکی ـ اتیکی ـ استه تیکی سایه 
 است.

ریشه اش
شاید
به
آیین پرستش آتش در ایران باستان
برسد.

سایه
در
مرثیه دیگری
در
سوگ رفیق دیگری
به
نام مرتضی کیوان
هم
از
مفهوم آتش
بهره برگرفته است:


كیوان ستاره بود
امیر هوشنگ ابتهاج
 
ما از نژاد آتش بویدم
همزاد آفتاب بلند
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
عمری میان کوره بیداد
سوختیم
 
او 
چون شراره رفت
من
 با 
شکیب خاکستر
 ماندم
 
کیوان ستاره شد
تا 
بر
فراز این شب غمناک
امید روشنی
 را
با ما نگاهدارد
 
کیوان ستاره شد
تا 
شب گرفتگان
راه سپید 
را
 بشناسند
 
کیوان ستاره شد
که 
بگوید:
«آتش
آنگاه آتش است
کز اندرون خویش بسوزد
وین شام تیره را بفروزد.»
 
من 
در
 تمام این شب یلدا
دست امید خسته خود
 را
در
دست های روشن او 
می گذاشتم
 
من 
در 
تمام این شب یلدا
ایمان آفتابی خود 
را
از 
پرتو ستاره او 
گرم داشتم
 
کیوان
 ستاره 
بود
با 
نور زندگانی می کرد
با 
نور 
درگذشت
 
او
 در 
میان مردمک چشم ما 
نشست
تا
 این ودیعه 
را
روزی 
به 
صبحدم
بسپاریم
 
پایان

۲
آتشی
 مُرد 
و 
سرا پُر دود شد
 
ما زیان دیدیم و او نابود شد.

تصور و تصویر تأمل انگیزی 
است:
آتشی
نابود
می شود
و
سرا پر 
دود.

آتش
هستی روشنی بخش و گرمابخش ارجمند خود
را
از دست می دهد
و
سکنه خانه
در
ظلمت و سرما و توده ی تیره دود اختناق آور برخاسته از مرگ آتش
رنج می برند.

خیلی زیبا ست.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر