جمعبندی
از
مسعود بهبودی
اندکی اندر باب پارس بی ملاحظه سگ ها
دوستان مترقی خود را مرانید.
مش شهرام
۱
دوست به چه معنی است؟
۲
دوستی چگونه تشکیل می شود؟
۳
دوست مترقی چه تعریفی دارد؟
۴
ما یک بار احتمالا به خود شما توضیح دادیم
که حدود ۲۰ هزار دوست داریم.
بی انکه دوستی داشته باشیم.
۵
دوستی
اصولا و اساسا
بر اساس شناخت متقابل تشکیل می شود.
۶
حریفی که عضو گروهی از ۳۰ گروه ما ست
ما را در نهایت بی شرمی
شووینیست
الاغک
روانی
و
غیره
قلمداد کرده است.
۷
کسی که سگان دایرة المعارفی را شووینیست جا بزند
اصلا شناختی از این جمع ندارد.
۸
چگونه می توان با چنین کسی که احتمالا از دید شما مترقی است
دوست شد؟
۹
حریف شاید اصلا معنی شووینیسم را نداند.
۱۰
روشنگری به چه معنی است؟
۱۱
روشنگری
یعنی خروج از خریت
و
اخراج همنوع از خریت
۱۲
این دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از همنوع و همبود و جامعه خود
چگونه می تواند جامه عمل پوشد؟
۱۳
پیش شرط روشنگری
به تازیانه انتقاد علمی و انقلابی و عینی بستن خویشتن خویش است.
۱۴
یعنی واداشتن خویشتن خویش به خروج از خریت.
۱۵
بعد به شلاق انتقاد علمی و عینی و انقلابی بستن همنوع و همبود و جامعه است.
۱۶
ما دوستی عزیزتر از مثلا احسان طبری و حیدر مهرگان و جوانشیر و سیاوش و غیره نداریم
۱۷
ولی درست به دلیل همین عشق اصیل و عمیق
باید معایب و ایرادات انان را در نهایت عینیت و علمیت
به چالش کشیم.
۱۸
آنها خودشان هم همین را می خواهند.
۱۹
مارکسیسم
ذاتا
تئوری انتقاد است
و نه تئوری ماستمالی و خ. مالی
۲۰
انتقاد علمی و انقلابی
ضمنا
مغز پسته عشق است.
۲۱
آدم که عیب دشمنش را به او گوشزد نمی کند.
۲۲
پیگیرترین منتقدان
ننه ها و بابا های آدمیان هستند:
منتقدان نظری، عملی و رفتاری و گفتاری فرزندان خود هستند.
۲۳
عاشق تر و بی ریاتر از ننه ها و باباها
مگر در کاینات یافت می شود؟
۲۴
حالا
تو بیندیش و به این پرسش پاسخ پیدا کن:
چرا حریف
انتقاد ما را شر کرده و بعد احتمالا حذف کرده و به فحاشی کمر بر بسته است؟
اندکی اندر باب تعاریف
۱
نو و کهنه و هر چیز دیگر که نمی تواند
جز یک تعریف داشته باشد.
۲
مثال:
از سیب که نمی توان ده تعریف درست عرضه کرد.
۳
سیب را که نمی توان چنان تعریف کرد که شنونده به یاد کرگدن افتد.
۴
سیب
تعریف واحد معتبرالعامی دارد.
۵
کهنه و نو هم به همین سان
دیالک تیک طبقه و تشکیلات
۱
ما
سگان توده
برای نام ها، نامجوها و نامور ها تره حتی خرد نمی کنیم.
۲
حزب توده
حزب توده بوده است.
۳
یعنی مأمور سرسپرده توده بوده است و دشمن آشتی ناپذیر طبقه حاکمه
همین و بس
نه کمتر و نه بیشتر
۴
معیار عینی
برای ارزیابی احزاب
موضعگیری طبقاتی آنها است.
۵
اینکه فلانی هزار سال قبل توده ای بوده و گفته که به کوسه رأی دهید
معیار نمی شود.
۶
حزب توده و رهبری اش
حتی
اگر بگوید که خط امام مثبت و مفید و مهم است
باز هم مهم نیست.
۷
مأمور توده
می تواند خر باشد و خط امام را مثبت و مفید و مهم بداند.
۸
تعیین کننده
پایان پاییز است که هنگام شمارش جوجه ها ست.
۹
به همین دلیل
سگان توده از خریت ها و خطاهای خطیر حزب توده
انتقاد دیالک تیکی می کنند
تا تکرار نشوند.
۱۰
ما ۱۰۰ تحلیل از افکار و اشعار احسان طبری تواب منتشر کرده ایم
اگر مش رضا فرصت رفتن به کلاس اکابر یافت و خواندن و فهمیدن آموخت
ما را خبر کند که لینک شان را عرضه داریم.
۱۱
عیرانی جماعت دنبال عکس و رقص و سکس و لایک و لاس است و بس.
۱۲
از این میان
نشد کسی
که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمانکشی، دلاوری درآمدی
توده و حزب بزرگ توده که یادش به یاد باد
۱
مش رضا.
پاشنه دهنت را کشیده ای و حسابی عرعر می کنی.
۲
توده ای اگر میلیاردر شده که دیگر توده ای نیست.
۳
تو توده ای شناس نئی
جان سگ
خطا اینجا ست.
۴
طویله عیران
بهتر از حرب توده
حزبی به خود ندیده است.
۵
شلاق زدن بر جنازه حزب توده آسان است و امثال تو بیشمار اند.
۶
دشمنی با توده و حزبش هنر نبوده و نیست.
۷
غیاب حزب بزرگ توده در همین سی و اندی سال
نشان می دهد
که
حزب توده
چه ارج و ارزشی برای جامعه ای که دیگر جامعه نیست،
داشته است.
۸
جای حزب بزرگ توده
به طرز دردناکی خالی است.
۹
شب سیاه آینه
ز عکس آرزو تهی است.
چه بودی ار پری رخی ز چادری در آمدی
۱۰
زنده باد توده و حزب مظلوم و معصوم خفته در خاورانش
زنده باد ملت ها و حقوق ملی و سرحدات ملی
جامعه ای که به فقر تن دهد
دینی که دوزخ داشته باشد
و کشوری که ستم کند
فرو مایه اند
من جامعه ایی بدون شاه
دینی بدون تحمیل
و کشوری بدون مرز می خواهم
ویکتور هوگو
۱
ویکتورک عزیزم بگو تا خون بریزم
فقط نگو کشور بی سرحد و مرز می خواهی.
۲
چون لاشخورهای امپریالیستی و عرعریستی هم همین را می گویند.
۳
نیستی
تا ببینی که
مرزها را در می نوردند
کشورها را شخم می زنند
و دهها میلیون کودک و پیر و برنا را می کشند و یا دربدر می سازند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر