جمعبندی
از
مسعود بهبودی
تره خرد نکردن ترک های دهاتی و ترک های کوهستانی موسوم به کوردوستانی به فاکت های تجربی ـ تاریخی و حقیقت عینی
چرت و پرت نوشتی
یقینا شوینیستی وگرنه داشتن چنین نگاهی نسبت به یک ملت و جمع کردن همه آنها زیر یک لوا در هیچ نظریه ای نمیگنجد.
ترک کوهستانی
۱
ملت؟
۲
سازنده ملت کیست؟
۳
مشخصه ملت چیست؟
۴
همین چرت و پرت گویی تو نشانه بی فرهنگی تو است.
۵
در خاوران خاور
هنوز ملتی تشکیل نشده است.
۶
چون معمار ملت
در این ویرانه
علیل است و ذلیل است.
۷
دلیل
نشستن
امت به جای ملت
پانیسم به جای ناسیونالیسم
فقدان ملت است.
۸
کردها و ترک ها فکر و فرهنگ ندارند.
۹
پرولتاریای ترک با تحمل ذلت و پس انداز به هر قیمت
از اروپا به ترکیه می رود تا عردوغان ها را انتخاب کند.
۱۰
ریش می گذارد و نماز می خواند و شعله ور گشتن جنگ های مذهبی میان ملل را آرزو می کند
و دست به دعا برمی دارد.
۱۱
کودکان بی فرهنگ خود را به مکاتب طالبان می فرستد تا قرآن کریم را طوطی صفت ازبر کنند و فرهنگمند شوند.
۱۲
چاقو کشند و خون ریزند و عرعر کنند.
۱۳
کردها به عوض فکر و فرهنگ
فشنگ و تفنگ دارند.
۱۴
تاریخ کردها تاریخ خریت و وابستگی و سرسپردگی به لاشخورهای خودی و بیگانه است.
۱۴
آخرین متفکر کرد
حکیم ابوالقاسم بود که یادش به یاد باد.
۱۵
پس از مرگ ابوالقاسم
مادران کرد
نوزادان بی سر زاییدند.
۱۶
فرو خلید در دلم
غمی که نیست مرهمش (مرهمی برای آن)
و گرنه خار او بدی (وگرنه اگر درد فقط خلیدن خار او بر دل بود)
به نشتری در آمدی
اندکی اندر باب ایده ها و ایده ئولوژی ها
۱
شعور اجتماعی حاکم
تکرار کنیم حاکم
شعور طبقه حاکمه است.
۲
در جوار طبقه حاکمه
پرولتاریا
دهقانان
پیشه وران
روشنفکران انقلابی و مترقی
هم
زندگی و پیکار می کنند
و
شعور طبقاتی خاص خود را دارند.
۳
مبارزه طبقاتی که فقط مبارزه اقتصادی میان طبقه حاکمه و توده (پرولتاریا / دهقانان / پیشه وران / روشنفکران انقلابی و مترقی)
نیست.
۴
علاوه بر مبارزه اقتصادی میان طبقه حاکمه و توده
مبارزه سیاسی
و
بویژه
مبارزه ایده ئولوژیکی
شعله ور است.
۵
توده و سگان توده
ایده ئولوژی و ایده های طبقه حاکمه را به چالش می کشند
و
ایده ئولوژی و ایده های خاص خود را به گوش هوش جامعه می رسانند.
۶
مارکسیسم در جوار لیبرالیسم و نیچه ئیسم و غیره و بر ضد آنها
زیسته
می زید
رزمیده
و می رزمد
و شکوفا می شود.
۷
مارکسیسم زمان مارکس کجا
مارکسیسم حی و حاضر کجا؟
۸
توسعه همه جانبه مارکسیسم
نتیجه مبارزه ایده ئولوژیکی توده و سگان توده است.
۹
هیچ پارسی
بی پژواک نیست.
۱۰
سگ مردنی است.
پارس
را
به خاطر بسپار.
۱۱
پارس نامیرا ست.
۱۲
هر طبقه اجتماعی ایده ئولوژی خاص خود را دارد.
مذهب دهقانان با مذهب تجار که ماهیت طبقاتی یکسان ندارد
۱۳
به همین دلیل
طبقه حاکمه
صدها هزار فیلسوف و عالم و عابد و خبرنگار و هنرمند و آخوند و شیاد
اجیر کرده است تا ایده ئولوژی اش را به هر ترفندی در رگ روح توده اندر کنند و می کنند.
۱۴
توده
هم
برای تخریب خانه خریت و خردستیزی
سگ پروری پیشه کرده است
تا بی وقفه پارس کنند
پاچه درند
و
هراس افکنند
اندکی اندر باب مقوله اخلاق
۱
اخلاق یکی از عناصر مهم روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه بشری است.
۲
هر طبقه اجتماعی
اخلاق خاص خود را دارد.
۳
یعنی
اخلاق چیزی طبقاتی است.
۴
اخلاق حاکم در هر جامعه
به قول درست شما
اما
اخلاق طبقه حاکمه
(طبقه اجتماعی مالک مهم ترین وسایل تولید)
است.
۵
نیچه
خاتم الفلاسفه فلسفه بورژوایی واپسین (امپریالیسم )
خرد را و اخلاق را بی اعتبار و نابود می سازد
تا انجام جنایات فاشیسم آسان شود.
تا ضعیف کشی تسهیل شود.
۶
دلیل مذهب ستیزی و خدا ستیزی نیچه
همین نیهلیسم اخلاقی است.
۷
چون مذاهب بزرگ
حامل و حامی اخلاق
اند.
۸
به قول انگلس
مسیحیت اغازین
حامل سوسیالیسم بود.
۹
نیچه با کوبیدن مذاهب
نه خرافه را
بلکه اخلاق را
هومانیسم و همبستگی و دستگیری از مستمندان و ضعفا را می کوبد
تا
اجامر فاشیسم (و فوندامنتالیسم و میلیتاریسم)
بتوانند
بی ذره ای عذاب وجدان
۶ میلیون نفر را
فقط در رایش سوم
پس از کشیدن شیره جسم و جانشان
به کوره های آدمسوزی سپارند.
۱۰
تا بتوانند ۶۰ میلیون نفر را بمباران و یا جزغاله سازند.
۱۱
بدون آموزه های نیچه
فاشیسم نمی توانست به این آسانی ها
دل و دین اکثریت مردم آلمان و اروپا را تسخیر کند.
به قول لوکاچ
علیه السلام
۱۲
ضمنا
به همین دلیل
انواع یهودی و مسیحی و اسلام فوندامنتالیسم
(صهیونیسم، کوکلوس کلان و پان اسلامیسم شیعی و سنی)
جریانات ضد مذهبی اند
اگرچه ماسک مذهبی بر سر کشیده اند.
۱۳
دفاع از مذهب
دیری است که به عهده طبقه کارگر است.
۱۴
نقد دیالک تیکی مذهب
ضمنا به معنی توسعه محتوای مترقی و مثبت مذهب است.
هوشنگ ابتهاج
(سایه)
گفتمش:
«شیرینترین آواز چیست؟»
چشم غمگینش به رویم خیره ماند،
قطره قطره اشکش از مژگان چکید،
لرزه افتادش به گیسوی بلند،
زیر لب، غمناک خواند:
«نالۀ زنجیرها بر دست من!»
گفتمش:
ـ«آنگه که از هم بگسلند؟»
خندۀ تلخی به لب آورد و گفت:
ـ«آرزویی دلکش است، اما دریغ
بختِ شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب (منظور شاعر غرب امپریالیستی شاید باشد) شکست»
من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست.
گفتمش:
«بنگر، در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی است»
سر به سوی آسمان برداشت، گفت:
«چشم هر اختر چراغ زورقی است،
لیکن این شب نیز دریایی است، ژرف
ای دریغا شبروان، کز نیمه راه
می کشد افسونِ شب در خواب شان »
گفتمش:
«فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان»
گفت:
«اما، در شبی این گونه گُنگ
هیچ آوایی نمیآید بهگوش»
گفتمش:
«اما دل من می تپید.
گوش کُن اینک صدای پای دوست»
گفت:
«این (ای) افسوس، در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند،
این صدای پای او ست »
گریه ای افتاد در من بی امان.
در میان اشک ها، پرسیدمش:
«خوش ترین لبخند چیست؟»
شعله ای در چشم تاریکش شکفت،
جوش خون در گونه اش آتش فشاند،
گفت:
ـ «لبخندی که عشق سربلند
وقت مُردن بر لبِ مردان نشاند!»
من زجا برخاستم،
بوسیدمش.
پایان
اندکی اندر باب منجلاب فاشیسم
وابستگی به طبقه حاکمه انگل و استثمارگر
تحت هر بهانه و هر توجیه و هر دستاویز
هزاران پیامد منفی و مخرب به دنبال دارد:
۱
اولین پیامد منفی و مخرب آن
خلع سلاح نظری (تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی) خویشتن به دست خویشتن است.
۲
آدم آدم است و باید قبل از این و آن
خویشتن خویش را قانع کند
تا
بتواند در آیینه شکل و شمایل کثیف خود را تماشا کند و از تماشای خود شرمنده نگردد.
۳
به همین دلیل
دست به ریشه می برد و تبر بر تار و پود همه بضاعت فکری مثبت و مترقی خود فرود می آورد.
۴
در طرفة العینی به مداح ارباب خونریز خود مبدل می شود و همه زیبایی های جهان را در سیمای خونالود ارباب کشف می کند.
۵
برای قبولاندن جلال و جبروت ارباب خونریز به خویشتن خویش
بر توده های زحمتکش و رسولان و سگان توده ها حمله می برد و فحش باران شان می کند
۶
چنین زباله ای
فراموش می کند که ارباب چه می کند
و ادعا می کند که مارکسیسم ابداع مشتی خشونت طلب است
و گرنه مارکس ولنین اصلا مارکسیست نبوده اند.
حتی به قول خودشان
۷
مارکسیسم در چشم به هم زدنی مولود چنگیز نهنگ و تیمور لنگ می شود.
چیزی کثیف و نفرت انگیز می شود.
چیزی شبیه جذام و وبا و طاعون و ایدز می شود.
۸
فرد
بدین طریق خودش
خودش را سلب شناخت و شعور و ساز و برگ شناخت و شعور می کند.
لات و لومپن و لاشخور تمامعیار می شود.
۹
بی شعوری
پیشمرحله بی شخصیتی است.
۱۰
چون
شعور
پیش شرط شخصیت است.
۱۱
با تبدیل فرد به لات و لومپن و لاشخور
او
بسته به سنگینی کیسه پولش
یعنی بسته جایگاه اجتماعی اش
یا جنده نر و ماده می شود
یا جاکش نر و ماده
و
یا عیاش نر و ماده
۱۲
این به معنی نیهلیسم اخلاقی (اخلاق ستیزی) است که مؤسسش نیچه بوده است.
همان نیچه ای که مؤسس خردستیزی هم بوده است.
۱۳
دیالک غریبی به نام دیالک تیک خریت و خردستیزی و اخلاق ستیزی وارد عمل می شود.
۱۴
فرد
اندک اندک در قالب خویشتن خویش
شروع به گندیدن
می کند.
لاشه واره می شود.
۱۵
در چنین منجلابی
میکروب های فاشیسم و فوندامنتالیسم
شروع به تکثیر می کنند
و
فاجعه اغاز می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر