۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

حقوقفلسفه (۱۴)


 پروفسور دکتر ویلهلم رایموند بایر
برگردان
شین میم شین
 
ت
تعلیمات حقوقی
شاگردان رودولف فون یرینگ

۱
·      توجه به «گشتاور اقتصادی» در فلسفه حقوقی ایدئالیستی را می توان در شاگردان رودولف فون یرینگ نیز شاهد بود.

۲
·      تعلیمات یاد شده با اشاره به «مبارزه بر سر حقوق» و «هدف در حقوق» به اهمیت حقوق در کسب و تضمین مواضع قدرت سیاسی پی برده است.

۳
·      هم در حقوقفلسفه معاصر و هم در حقوقفلسفه ماقبل مارکسیستی امکانات مختلفی برای طبقه بندی وجود دارد.

۴
·      همواره می توان آنها را ـ در تحلیل نهائی ـ به محتوای حقوق تقلیل داد.

۵
·      محتوای حقوق را البته باید در پیوند با مواضع سیاسی و جهان بینانه مشخص در نظر گرفت که اغلب در خدمت توجیه قدرت موجود است.

۶
 

 

·      واژه مترادف با توجیه در زبان آلمانی (رشت ـ فرتیگن) به معنی اتمام  حقوق است.

۷
·      روی آوردن به نگرش های حقوقی فرمال (صوری) ـ قبل از همه در اواخر نئوکانتیانیسم ـ نیز با رفتار طبقاتی تعلیمات مسلط انطباق داشت و در خدمت اثبات بی طرفی حقوقی ـ قضائی دولت   بود.


ث
تعلیمات حقوقی ادوارد گانس
(۱۷۹۷ ـ ۱۸۳۹)
حقوقفیلسوف
مورخ
وکیل آلمانی

۱
·      هگل که فقط «هر آنچه را که هست» به عرصه حقوقفلسفه راه می داد، دولت را از حقوق دور می ساخت و در درس های خود راجع به فلسفه تاریخ جهان، دولت را تئولوژی زدائی می کرد و اعلام می کرد که فقط «آزادی جوهرمند»، یعنی «خرد اراده در خود» می تواند به دولت توسعه یابد.

۲
·      ادوارد گانس ـ شاگرد او ـ فلسفه دولت او را به تعلیمات  ایده ای محض تقلیل داد و اعلام کرد:
·      «علم حقوق با مفهوم ها سر و کار دارد و حقوقفلسفه با ایده ها.»

۳
·      در مقابل این نظریه محدود به ایده مندی حقوقفلسفه در عصر کنونی (و لذا بلحاظ تاریخی محدود به تکلف بر ایده (ایده پاسخگوئی) ، طرح های تقسیم بندی بیشمار دیگری مطرح می شوند:

الف
جورجیو دل وکیو

·      جورجیو دل وکیو مسئله گزاری منطقی، فنومنولوژیکی و دئونتولوژیکی (منظور دئونتیکی است) را بطور همتراز و برابرحقوق در کنار هم ردیف می کند.

ب
هرمان هلر

·      استفاده سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) وسیعا رایج اما ـ بر خلاف آن ـ در تعلیمات دولت، مسائل فلسفی را نیز به مثابه جزئی از مسائل علوم واقعی تلقی می کند و نه به مثابه جزئی از علوم روحی (انسانی)

پ
رودولف سمند، لیت و فرایر

۱
·      در تعلیمات انتگراسیون (همپیوندی) رودولف سمند، «تحلیل ساختاری واقعیت روحی» تئودور لیت و تز هانس فرایر مبتنی بر جامعه شناسی به مثابه علم واقعیت، تلاش می شود تا حقوق به مثابه تنظیمگر و تشکیل دهنده ضمنی مناسبات اجتماعی برسمیت شناخته شود.

۲
·      آنها اما در نهایت، تعریفی از حقوق ارائه می دهند که خصلت طبقاتی حقوق را نادیده می گیرد و یا خصلت طبقاتی حقوق در جریان معناپژوهی از بین می برد.

۳
·      در نتیجه، تعریف فلسفی حقوق، بمثابه موضوع اصلی حقوقفلسفه  جا زده می شود.

۴
·      بدین طریق، شعار موسوم به «ما هرگز نخواهیم دانست»  کانت در تئوری شناخت، با شکوه و شکایت دردناک او مبنی بر اینکه قضات ـ همچنان ـ به دنبال تعریف حقوق روان اند، انطباق پیدا می کند.

۵
·      نئوکانتیانیست ها و به پیروی از آنها، هواداران تعالیم   ساختاری فرمال از حقوق، همصدا با هانس کلسن اعلام می دارند:
·      «تفاوت وجود و الزام را نمی توان دقیقتر توضیح داد.
·      این تفاوت بطور بیواسطه در ضمیر ما نهاده شده است.»

۶
·      گوستاو رادباخ این اندیشه را مو به مو تکرار می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر