۱۳۹۶ تیر ۲۹, پنجشنبه

تعطيلات خود را چگونه گذرانديد؟ (۲) (بخش آخر)

تعطيلات خود را چگونه گذرانديد؟

 عمران صلاحى

سر انجام به همت اهل قلم 
عازم شمال شديم 
تا 
خاطره اى براى بچه هاي مان فراهم آوريم.

بين راه 
يكى از لاستيك هاى ماشين مان تركيد 
و 
پول حلقه ی ازدواج منزل 
مصرف خريد يك حلقه لاستيك شد. 

به نظرمان آمد 
مراسم عقدكنان است. 

ما يك حلقه لاستيك كوچك به انگشت منزل مى كنيم 
و 
منزل يك حلقه لاستيك كوچك به انگشت ما. 

مدعوين گرامى هم به جاى مبل، روى حلقه هاى لاستيك نشسته اند.
 
در شمال 
جلوى هتلى كه ظرفيتش تكميل بود 
و 
خواهش كرده بود 
سؤال نفرماييم، 
ماشين مان خاموش كرد . 

رفتيم به دفتر هتل
 و 
خواستيم به جاى اتاق خالى
 چند نفر بيايند ماشين ما را هل بدهند.

 آمدند و گفتند هر هلى بيست تومان. 

گفتيم باشد. 

منزل و پسرمان هم كمك كردند. 

باز ما به نظرمان آمد كه فردوسى و سعدى و حافظ و ذبيح الله خان و رزا خانم 
دارند ماشين مان را هل مى دهند.

شب 
را 
توى جنگل خوابيديم. 

راويان اخبار آورده اند 
كه 
شب حيوانات درنده به ما نزديك مى شده اند، 
ولى ما چنان خرناسه اى مى كشيده ايم 
كه
آنها پا به فرار مى گذاشته اند.

صبح روز بعد 
به بهاى هشتاد تومان
 ماشين 
را 
راه انداختيم 
و
 به 
تعميرگاه 
برديم 
و
تا ظهر 
با اهالى بيت همان جا مانديم. 

وقتى كار تمام شد، 
ديديم هر چه داشته ايم 
داده ايم
 به
 لوازم يدكى و تعمير ماشين
 و 
چيزى براى تهيه ی خاطره ی بچه ها نمانده است.
 
منزل گفت: 
 «تا ماشين خرج ديگرى روى دست مان نگذاشته 
برگرديم تهران.»

گفتيم:
« پس خاطره ی بچه ها چه مى شود؟»

پسرمان گفت:
 «به حد كافى تهيه شده.»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر