مفتون امینی
انسان و بازپرس
·
اي مرد سربلند شتابنده كيستي؟
·
- انسان، خداي خاك!
·
هان!
·
بيشتر بگو پدر و مادر تو كيست؟
·
- مادر، نسيم صبح و پدر آفتاب ظهر!
·
جاي تولد خود و تاريخ آن بگوي
·
- نوروز سال حادثه، در شهر انتظار
·
آيا شناسنامه و يا خود شماره اش؟
·
- انسان شناسنامه ندارد، شماره نيز
·
شكل قيام او سر پا يك معرفي است!
·
برگوي، نام دولت متبوع خويش را!
·
- جز سرنوشت خويش مرا دولتي نبود
·
اينك بگو محل سكونت و كار خويش
·
- من مسكنم جزيره شب، در خليج اشك
·
كارم، تلاش جستن راهي به شهر صبح
·
محكوم حبس و كيفر از اين پيش گشتهاي؟
·
- جز سرنوشت خويش، مرا كيفري نبود
·
آيا به سر نوشت خود اذعان نمودهاي؟
·
- اذعان بلي، ولي نه اطاعت. نه ا نقياد.
·
برگو كه مذهب تو در اين روزگار چيست؟
·
- انسان به جز شرافت خود، مذهبي نداشت
·
آيا تو هيچ قطب مقدس نداشتي؟
·
- هر اختري دراين شب، قطب مقدسي است.
·
آيا تو ملتزم به حقيقت نمي
شوي؟
·
- نفس وجود هر بشري التزام اوست
·
سوگند مي خوري كه دروغي
نگفته اي؟
·
- هرگز!
·
قسم نشانه تسليم آدمي است.
·
اي مرد متهم
·
تغيير جايگاه اقامت ندادهاي؟
·
- آقاي بازپرس
·
تغيير جايگاه اقامت نگفتني است
·
زيرا سفر براي فرار از گذشتههاست!
·
آيا تو بيمه هستي و دفترچه
دادهاند؟
·
- دفترچه داده اند ولی بیمه نیستم
·
اي مرد متهم!
·
آيا تو احتياج نداري به يك وكيل؟
·
- آقاي بازپرس
·
من كور نيستم كه عصا كش كنم اجير
·
پيغمبران براي خدايان رواترند
·
اي مرد متهم!
·
ما را به اعتقاد و به ايمان نياز نيست؟
·
- آقاي بازجو!
·
ايمان واعتقاد، نگهبان كوچه ها ست
·
اما نه اعتقاد و نه ايمان به ناشناس.
·
اي مرد متهم!
·
شايد مشاعر تو كمي بي تعادل است
·
تصديق تندرستي خود را ارائه ده!
·
- آقاي بازجو!
·
تصديق تندرستي من بازوان من
·
پيكار من، اراده من، افتخار من!
·
اي مردم متهم
·
آيا تو مفتخر به نژادت نبوده اي؟
·
- هرگز!
·
نژاد، باعث هيچ افتخار نيست
·
اين افتخار ها ست نژاد آفريدهاند!
·
اي مردم متهم
·
تاريخ و ميهن تو مقدس نبودهاند؟
·
- آقاي بازجو
·
تاريخ اگر قيافه نسازد، مقدس است
·
اما وطن به صورت يك آشيان پاك
·
جائي ستودني است.
·
اي مرد متهم
·
آيا در اين جهان پر از دود و آهنت
·
جائي به معنويت يك گل نمي دهي؟
·
- آقاي بازجو!
·
پيكار با سياهي و پرواز در سپهر
·
تسخير رودها
·
تبعيد ابرها
·
آواز دسته جمعي پارو زنان صبح
·
پيوند در ميان دو دريا، دو دل، دو مرز
·
يك معنويت است!
·
اي مرد متهم
·
دنيا مگر محل حساب و كتاب نيست
·
آدم مگر به حكم نخستين بلي نگفت؟
·
- آقاي بازجو!
·
انسان مطيع حكم غيابي نبوده است
·
انسان به سايه ها و به اشباح ناپديد
·
قولي نداده است!
·
آزادي تنفس و انديشه حق او ست
·
اي مرد بازجو!
·
تفتيش فكر، سرقت پستوي مغزها ست
·
بو كردن دهان بشر، حق گزمه نيست!
·
اي مرد متهم!
·
گستاخي تو با من مأمور عدل چيست؟
·
- آقاي بازپرس!
·
مأمور عدل چيست، تو آمر به عدل باش
·
عدلي كه مظهرش نه ترازو، نه دشنه است
·
آخر به من بگو
·
آن دستمال روي دو چشم فرشته چيست؟
·
- اي مردم متهم
·
با اين شتاب، سوي كجا مي روي بگو
·
از مرگ، هيچ واهمه آيا نداشتي؟
·
- آقاي بازجو
·
مرگ از براي انسان، پايان يك سفر
·
فرجام يك ره است
·
پس خود كشي براي تو راه ميان بري است؟
·
- هرگز!
·
بايد به پل رسيد و پس آنگه از آن گذشت
·
ـ اي مرد متهم
·
گفتم كه باشتاب كجا مي روي بگو
·
- سوي سكوت روشن و آزاد و بي سؤال!
·
ـ آيا تو از سؤال من آزرده مي شوي؟
·
آري!
·
سؤال ها همه آزار مي دهند!
·
ـ اي مردم متهم !
·
اينكه تو در برابر پل ايستاده اي
·
جرم تو محرز است و اگر آخرين دفاع
·
داري بگو، كه موقع ختم رسيد گي است.
·
- اي مرد بازپرس!
·
احراز جرم من به تو تبريك گفتني است
·
اما هنوز من
·
مجبور نيستم كه كنم آخرين دفاع
·
با آخرين دفاع
·
زمين دود مي شود!
پایان
شعری که از نوجوانی در وجودم رخنه کرده و جدائی ناپذیر است
پاسخحذفویرایش:
پاسخحذف· اينک تو در برابر پل ايستاده اي
شاهکار ماندنی و جاویدان
پاسخحذف