سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
بند باز
·
او بند
باز بود
·
و اندر
تمام شهر، بدین پیشه
·
او یکه
تاز بود
·
آرام،
چون پلنگ
·
آزاد،
چون نسیم
·
در آسمان
چشم تماشاگران خویش
·
می
گسترید نقش
·
می آفرید
بیم
·
همچون
عقاب قله نشین بلند رأی
·
بر بند
می نشست
·
آنگاه با
هزار فسون هراس خیز
·
بر
حاضران، نفس را
·
در سینه
می شکست
·
در زیر
آسمان
·
سرمایه
ای نداشت، به جز جان و ریسمان
·
لیکن، چه
جان که بود سراپا خراب دل
·
دل، پای
بند مهری بی پا و جان گسل
·
افسوس بر
پلنگ که مهتابش عاقبت
·
از صخره
می کشاند بر دره هلاک
·
اندوه بر
عقاب که او را شکار خرد
·
از قله
های سر به فلک می کشد به خاک
·
یک روز
روی بند
·
در جست و
خیز بود
·
بر
رهگذار زندگی و مرگ و نام و ننگ
·
با
سرنوشت خویشتن اندر ستیز بود
·
دختر
میان مردم دیگر نشسته بود
·
یک چشمه
مانده بود.
·
آغوش ها
گشود و به یک پای ایستاد
·
سر را
بلند کرد و به سوی ستارگان
·
با دست
بوسه داد
·
فواره زد
غریو تماشاگران او
·
صد پاره
شد سکوت بلورین جایگاه
·
خم گشت
تا ستایش فتح غرور را
·
در چشم
های دختر زیبا کند نگاه
·
لغزید
روی بند
·
افتاد از
طناب
·
افسوس
برپلنگ
·
اندوه بر
عقاب!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر