میم حجری
پیوندِ عمر، بسته به مویی است، هوش دار
غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟
معنی تحت اللفظی:
ملک الموت (مرگ) هر آن می تواند از راه برسد.
هشیار باش، به فکر خودت باش و نه به فکر روزگار.
مفاهیم این بیت غزل خواجه باید مورد تأمل و تحلیل قرار گیرند:
بستگی پیوند عمر به مویی
غمخوار خویش و غمخوار روزگار بودن
۱
بستگی پیوند عمر به مویی
محتوای این مفهوم در دیوان خواجه و فقه فئودالی به طور کلی
دیالک تیکی از جنبه فلسفی و جنبه معرفتی (شناخت) است:
منظور از این مفهوم این است که «مرگ در یک قدمی» است.
می توانی زیر ماشین بروی
می توانی سکته کنی
می توانی سرطان بگیری
می توانی محکوم به اعدام شوی
می توانی از پشت بام بیفتی
می توانی قربانی قوای طبیعی (سیل، توفان، آذرخش، زلزله، اپیدمی، پاندمی و غیره) شوی
در این مفهوم، دیالک تیک ضرورت و تصادف،
وارونه می شود.
تصادف
چنان مطلق می شود که ضرورت (جبر) رنگ می بازد و بی معنی می شود.
آنچه که به باد فراموشی سپرده می شود،
تعیین کننده بودن نقش ضرورت در دیالک ضرورت و تصادف است.
هشدار خردگرایانه باید در حراست حتی الامکان از ضرورت باشد.
تصادف
فقط
فرم تحقق ضرورت است.
از همه این فرم های مرگ می توان جلوگیری کرد.
خواجه اما اعضای جامعه را خلع سلاح فکری و عملی می کند.
افراد بشر در این بینش فلسفی (فقهی) هیچکاره تلقی می شوند.
دلیل خوش آمدن خلایق خر از غزلیات خواجه و فال گرفرتن با دیوان او،
همین هیچکاره سازی اعضای جامعه است
که
به بی خیالی خرکی و فراغت پسیکولوژیکی خاطر منجر می شود.
می توان گفت که تصادفگرایی به فاتالیسم، یعنی تقدیر گرایی و یا سرنوشت گرایی منجر می شود
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر