میم حجری
از كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
مقدمه اول
شناخت
ث
انواع شناخت
ادامه
علم
مانند هر شناخت ديگر
در جريان زمان، به تناسب
نيازمنديهاي انسان دگرگون مي شود
و
بر اثر افزايش تجارب نسل ها،
پيوسته
دقت و وسعت بيشتري مييابد.
پس
علم
نوعي شناخت نسبي يا متغير است.
فقر تئوری شناخت او
و
بیگانگی او با دیالک تیک ایدئالیستی و ماتریالیستی
آشکار می گردد:
۱
علم
مانند هر شناخت ديگر
در جريان زمان، به تناسب
نيازمنديهاي انسان دگرگون مي شود
آریانپور
اگر انواع مختلف شناخت را می شناخت،
مثلا
اگر می دانست که شناخت هنری، میتولوژیکی و تئولوژیکی هم وجود داشته اند و وجود دارند،
هرگز
چنین ادعایی را بر زبان نمی راند
که
علم مانند هر شناخت ديگر.
چون شناخت علمی
ضد شناخت هنری و اساطیری و مذهبی است و نه مثل آنها.
خود او هم بارها گفته است
که
علم مبتنی بر امپیری (تجربه) است.
شناخت علمی
ضمنا
ضد شناخت فلسفی و به ویژه ضد شناخت فلسفی ـ علمی (مارکسیسم) است:
شناخت علمی
شناختی محدود به جزئیات است.
در حالیکه شناخت فلسفی
شناختی مربوط به کل است.
۲
علم
مانند هر شناخت ديگر
در جريان زمان، به تناسب
نيازمنديهاي انسان دگرگون مي شود
آریانپور
تریاد ماده ـ زمان ـ مکان
را
هم
نمی شناسد.
آریانپور
بیشک
نظری بر ساده ترین کتب فلسفی مارکسیستی نینداخته است.
مثلا
اصول مقدماتی فلسفه و آثار نیک آیین را اصلا ندیده است.
پیک ایران را اصلا نشنیده است.
درست به همین دلیل
همیشه
زمان را بی اعتنا به مکان مطرح می سازد.
بدون مکان، زمان و بدون زمان، مکان وجود ندارد.
خود آریانپور در ذکر افکاری از تاریخ ویل دورانت،
به
نقش مکان (شرایط جغرافیایی ـ محیط زیستی یونان) در رشد علم و فن و فرهنگ
اشاره کرده است.
آریانپور
زمان را هم نه به مثابه مقوله ای فلسفی، بلکه به مثابه مفهومی هنری ـ ادبی و فیزیکی به کار می برد.
مثل فروغ فرخزاد:
زمان گذشت.
ساعت چهار بار نواخت.
۳
علم
مانند هر شناخت ديگر
در جريان زمان، به تناسب
نيازمنديهاي انسان دگرگون مي شود
در اینکه نیازمندی های بشری
موتور توسعه و پیشرفت علم و فن است،
شکی نیست.
ولی
منظور از نیازمندی های انسان چیست؟
اصلا
منظور از انسان چیست؟
برای درک و توضیح علم
باید
از خود پرسید:
علم
چیست؟
علم
یکی از نیروهای مولده مهم هر جامعه است.
علم
نیروی مولده بیواسطه است.
علم
مثل ابزار ها و وسایل تولید و مولدین و طرز استخراج مواد خام و تکنیک و غیره
در
چارچوب نیروهای مولده
توسعه می یابد.
نیروهای مولده ای که در پیوند دیالک تیکی با مناسبات تولیدی اند.
یعنی
فرماسیون اقتصادی هر جامعه
هم
در توسعه نیروهای مولده دخیل است
و
نتیجتا
هم
در
توسعه علم.
نیازمندی کذایی
نه
نیاز فردی صرف، بلکه نیاز جامعتی است.
پیشرفت دم افزون علم
به تحول کمی و کیفی کار تولیدی و تحقیقی و تعلیمی و تربیتی و غیره
منجر می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر