لطایف
الملل
برگردان
شین
میم شین
۳۸
واعظ
دوره گرد تند و تیزی وارد روستا شد.
آخوند
روستا
از
تند و
تیزی اش
خبر
داشت.
به
او
گفت:
«به
منبر
برو
ولی
روده
درازی نکن.»
واعظ
دوره گرد گفت:
«حتما»
و
از
پله
های منبر بالا رفت و ساعت ها به وعظ پرداخت.
آن
سان که مؤمنین خسته شدند و خمیازه کشیدند.
آخوند
روستا
بالاخره
پا شد
و گفت:
«این
کلید مسجد است.
هر
وقت موعظه ات تمام شد،
در مسجد را ببند و کلید را به بقال سر کوچه بده.»
۳۹
مردی
در هوانگ هو
افتاد
در آب و خطر غرق شدنش می رفت.
پسرش
داد زد:
«کمک.
کمک.
هرکس
پدرم را نجات دهد، اجر عظیمی به نصیب خواهد برد.»
مرد
به
زحمت
از زیر لای و لجن
سر
بدر کشید
و
گفت:
«کسی
باید نجاتم دهد که بیشتر از ۳ کاندارین نگیرد.»
۴۰
معرکه
گیری در ژاپن قدیم
جلوی
در معرکه خانه
داد
می زد:
«ایها
الناس بشتابید
اگر
می
خواهید ببری از هلند ببینید.
ببری
واقعا واقعی.»
حریفی
پرسید:
«ببر
هلندی
واقعا
شبیه
این ببر در تابلوی معرکه خانه است؟»
معرکه
گیر گفت:
«صد
در صد.»
حریف
گفت:
«مگه
مردم خرند که برای دیدن ببری که می بینند،
پول بپردازند؟»
۴۱
مردی
از اهالی کیوتو
در
دوره
شوگون
در
هر
فرصتی می گفت:
«عجب
خری!»
حریفی
گفت:
«احتیاط
کن و مرتب نگو:
«عجب
خری.»
اخیرا
یکی
همین حرف را زده بود
که
بازداشت
شد و بعد به دار آویخته شد تا زبانش از دهانش بیرون زد.»
مرد کیوتویی گفت:
«عجب
خری!»
۴۲
حریفی
می خواست با درشکه پست به پایتخت سفر کند.
از
درشکه
ران
پرسید:
«چند
ساعت طول می کشد؟»
درشکه
ران گفت:
«با
یک اسب برای طی ۴۰ کیلومتر ۴ ساعت طول می کشد.»
حریف
پرسید:
«با ۲
اسب چند ساعت؟»
«۲
ساعت.»
حریف
پرسید:
«با ۴
اسب چند ساعت؟»
درشکه
ران گفت:
«۱
ساعت.»
حریف
گفت:
«عالیه.
۱۲
اسب ببند به درشکه
تا
درجا
همانجا
باشیم.»
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر