حریف
سـردرگـمـی ِ زنــان ِ ایــرانــی :
قــبـل از ازدواج :
پدر : برو خونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن !
بــعـد
از ازدواج :
شوهر :
فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟!!
لطفاً
مسـئــولین رسیدگی کنن ...
پس ما
کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم؟
فرید
قاعدتأ ازدواج در جوامع طبقاتی چیزی بیش از
قرارداد خرید و فروش زنان بوسیله جماعت مرد نبوده و نیست.
تبلور روابط کالائی در دایره و حیطه مالکیت خصوصی
با ازداوج.
·
منظور
فرید از مفهوم «تبلور روابط کالائی در
دایره و حیطه مالکیت خصوصی از طریق ازدواج» چیست؟
1
·
احتمالا بنظر
ایشان با گذار بشریت از جامعه کمونیستی آغازین به جامعه طبقاتی (برده داری،
فئودالیسم، سرمایه داری) میان انسان ها
روابط کالائی برقرار می شود.
·
این بدان
معنی است که تولید مادی و معنوی نه فقط برای ارضای نیازهای مولدین، بلکه علاوه بر
آن و عمدتا، برای مبادله با کالاهای دیگر صورت می گیرد.
·
البته نطفه
های خودپوی مناسبات کالائی بیشک در جامعه کمونیستی آغازین هم وجود داشته اند.
·
بقایای
جامعه کمونیتسی آغازین هنوز هم در جنگل های اندونزی وجود دارند.
·
در فیلم
هائی که از این همبودها تهیه شده، می توان به این نطفه ها نیز برخورد کرد.
2
·
بزعم
فرید، در جامعه طبقاتی، ازدواج فرمی از داد و ستد به خود می گیرد.
·
فرمی از
مبادله کالائی به خود می گیرد.
·
کالائی
به نام زن از دارنده آن در هیئت پدر به مشتری و خریداری به نام شوهر داده می شود.
·
نظر فرید
اگرچه حاوی هسته معقول و قابل قبولی است، ولی پذیرفتنش دشوار است.
·
چرا و به
چه دلیل؟
فرید
در واقع حق مالکیت خصوصی مرد بر زن از پدر خانواده به مرد دیگری (شوهر) منتقل می
شود.
·
فرید در این
حکم خویش، نه تنها دختر را سلب انسانیت می کنند، بلکه همراه با آن، پدر دختر را نیز
سلب پدریت می کنند و به مثابه مالک کالائی به نام دختر محسوب می دارند.
·
مسئله
بیشک به این سادگی ها نیست.
3
·
نه دختر
کالا به این معنا ست و نه پدر مالک او به این معنا ست.
·
واقعیت
این است که پدر دختر، فرزند خود را نه به عنوان کالا، نه به عنوان اوبژکت داد و
ستد، بلکه به عنوان پاره جسم و جان خویش تلقی می کند.
·
میان پدر
و دختر اصیل ترین رشته های عاطفی برقرار است.
·
ما در
رابطه والدین به فرزندان (حتی در میان جانوران) با طبیعی ترین، اصیل ترین و ناب
ترین نوع عشق سر و کار داریم.
·
ایوان تورگینف
عشق خارق العاده گنجشک مادر به بچه اش را هم شخصا تجربه می کند و هم در قصه گنجشک
به رشته تحریر در می آورد.
4
·
مسئله
اما این است که مناسبات تولیدی حاکم بسان خدای قدر قدرتی امر و نهی می کند و پدر
را به پذیرش اراده خود وامی دارد.
·
پدر
مجبور است که از جگر گوشه خود دل برکند و او را به خانه شوهر بفرستد.
·
می توان
گفت که والدین و فرزندان در داربست دیالک تیک جبر و اختیار از یکدیگر دل برمی کنند.
·
به همین
دلیل است که پدر دخترش را نه دست خالی، بلکه با بخشی از ثروت خود، راهی خانه شوهر
می کند و در خانه اش برای ابد به رویش باز می ماند.
·
آنچه پدران
زحمتکش را در جامعه طبقاتی وادار به تمکین می کند، جبر اقتصادی ـ اجتماعی است.
·
ما با
این پدیده در جاهای مختلف کلیدر محمود دولت آبادی روبرو می شویم.
·
درست است
که پدرها به ستم وارده بر دختر خویش تمکین می کنند و به نحوی از انحا به توجیه آن
می پردازند، ولی در اعماق دل بی تردید عذاب می برند.
·
رابطه
دختر ـ پدر ـ مادر را نمی توان ساده کرد و تا درجه رابطه سوبژکت ـ اوبژکت و یا مالک
و ملک تنزل داد.
فرید
زن عملا به مثابه اوبژکت داد و ستد مالک عوض می
کند و به تصاحب مرد دیگری در می آید.
·
شاید
بتوان گفت که ازدواج در تحلیل نهائی چنین فرمی به خود می گیرد.
·
ولی هرگز
نمی توان میان پدر دختر و شوهر او علامت تساوی گذاشت و اعلام داشت که اوبژکتی به
نام دختر دست به دست می شود.
·
چون نه
شوهر صاحب دختر است و نه پدر مالک خصوصی او ست.
·
ازدواج
طریقی برای تداوم زیست جمعی در هر همبود و جامعه است.
·
ازدواج فرمی
برای تشکیل مناسبات زناشوئی است، مناسباتی از نوع مناسبات تولیدی که انسان ها از
دو جنس مختلف با یکدیگر برقرار می کنند.
·
تحت مناسبات
تولیدی مایحتاج مادی و معنوی جامعه و همبود تولید می شود.
·
تحت
مناسبات زناشوئی ضمنا تولید مثل صورت می گیرد.
·
تولید وسیله
جاندار تولید صورت می گیرد.
·
تولید نیروی
مولد صورت می گیرد که برای بازتولید همبود و جامعه ضرورت مطلق دارد.
·
تولید
مثل استراتژی لازم برای تداوم زیست جمعی است.
·
تولید
مثل از انقراض نسل در همبود و جامعه جلوگیری می کند.
·
تولید
مثل پل پیوند ضرور میان نسل ها ست.
فرید
پدر خانوده هم بخوبی با این قراردادها آشنا ست و
خود او هم بنا بر همین مناسبات مالکیتی، خانواده دار شده است.
·
این حکم
فرید نیز در تحلیل نهائی به نحوی از انحا قابل قبول است و به نوبه خود از ضرورت
وجود مناسبات زناشوئی در جوار مناسبات تولیدی پرده بر می دارد.
·
ولی پدر قبل
از هر چیز، همسر زن خویش بوده و نه مالک او.
·
اگرچه
مناسبات تولیدی و قبل از همه مناسبات مالکیت، مهر ملتهب و سوزان خود را کم و بیش بر پیشانی
همه عناصر مادی و معنوی جامعه می کوبد.
بــعـد
از ازدواج :
شوهر: فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟
شوهر: فــِـک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی ؟
·
همین حکم
شوهر حاوی حقیقتی عینی است و از تفاوت ماهوی مناسبات دختر ـ پدر و زن ـ شوهر پرده
برمی دارد.
·
دختر در
خانه پدر، بمراتب آزادتر و حقوق مندتر است تا در خانه شوهر.
·
دختر در
خانه پدری آشنا (خودی) است و نه بیگانه.
·
پیوند
دختر و پدر پیوندی طبیعی ـ غریزی ـ مستحکم و تقریبا ناگسستنی است.
·
در
حالیکه پیوند زن و شوهر، حتی در بهترین حالت، پیوند دو بیگانه با یکدیگر است و بشدت ضربه
پذیر و سست و گسستنی است.
پس ما کجا و کــِــی غلطامونو بکنیم ؟
·
غلط های
کذائی را هم جماعت زن و هم جماعت مرد در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) می
کنند.
·
اختیار (آزادی)
انسان ها بسته به میزان شناخت آنها از جبر (ضرورت) است.
·
جبر
اجتماعی ـ اقتصادی در شبکه عینی و نامرئی مناسبات تولیدی عرض اندام می کند.
·
مناسبات
تولیدی ئی که موتوری به نام نیروهای مولده دارد و آرام و قرار از آن سلب می کند.
·
عنصر
تعیین کننده در این جبر (ضرورت) مناسبات تولیدی، مناسبات مالکیت است.
·
رهایش
اجتماعی بشری بطور کلی و رهایش (ایمانسیپاسیون) زنان بویژه، در گرو لغو مالکیت
خصوصی بر وسایل تولید است.
·
به توصیه
و تشخیص اکید کلاسیک های مارکسیسم، زن باید قبل از هر کاری وارد تولید شود و کسب
استقلال اقتصادی کند.
·
استقلال
اقتصادی زیربنای مادی لازم برای رهایش زنان است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر