۱۴۰۳ مهر ۲۱, شنبه

درنگی در مکررات مکرمات (۳)

 

درنگی

از 

میم حجری 

من اینجا ریشه در خاکم.

من اینجا عاشق این خاکِ از آلودگی پاکم.

من اینجا تا نفس باقی‌ست می‌مانم.

من از اینجا چه می‌خواهم، نمی‌دانم!

امید روشنایی گرچه در این تیره گی‌ها نیست،

من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه می‌رانم.

من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دستِ تهی

گُل بر می‌افشانم.

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید.

سرود فتح می‌خوانم،

و می‌دانم

تو روزی باز خواهی گشت!

پایان

 

مشیری جان، 

خیال باطل می کنی.

ما را به خیر شما  امیدی نیست.

 اگر حتی نوادگان هیتلر روی کار آیند و آوارگان را به زور و ترور بیرون رانند،

ما هرگز برنخواهیم گشت.

 درد آوارگان کسی داند که به آوارگی دچار آید.


آوارگی پس از خروج از کشور شروع نمی شود
.

اوارگی
نخست در خود کشور شروع می شود.


اخوان توده ای جوان 

پس از کودتا
ی ۲۸ مرداد

 روانشناسی آوارگی را 
با تکیه بر تجربه شخصی خود


به شعر کشیده است:


سلامت نمی خواهند پاسخ گفت

 یکشبه

همه بیگانه می شوند.


همه درها به رویت بسته می شوند.


کشور پهناوری برایت تنگ تر از سوراخ موشی می شود.


در نتیجه دار و ندارت را چوب حراج می زنی و در می روی.


بی آنکه پشت سرت را نگاه کنی.

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر