میم حجری
مقدمه اول
شناخت
معنی تحت اللفظی:
طرز تفکر
یعنی
فلسفه عالمان.
طرز تفکر یا فلسفه عالمان در تجارب بشری دخیل است.
پس
علم
یعنی
شناخت واقعیت از طریق تجربه با تکیه بر یک فلسفه.
آریانپور
فلسفه کذایی را به فلسفه جاهلان و عالمان طبقه بندی می کند و منظورش از فلسفه، طرز تفکر یعنی متد فکری است.
بدین طریق متد های علمی جای خود را به فلسفه های علما می دهند:
متد های شیمیایی به عنوان مثال، جای خود را به فلسفه شیمیست ها می دهد.
شیمیست ها
تنها چیزی که نمی شناسند، فلسفه است.
برای اینکه فلسفه نه از مفاهیم علم شیمی است و نه موضوع علم شیمی است.
فلسفه
از مفاهیم فلسفه است و موضوع فلسفه است.
علم شیمی
بدین طریق
شناخت مواد از طریق آزمایشات شیمیایی با اتکا به فلسفه شیمیست ها تعریف (تحریف) می شود.
۲
در تئوری شناخت آریانپور
حتی
بویی از دیالک تیک ایدئالیستی و یا ماتریالیستی به مشام نمی رسد.
آریانپور
میان بشر و محیط زیست
دیوار قطور نفوذ ناپذیری می کشد.
او
بدین طریق
خیال می کند که جهان درونی، جهانی مجزا و مستقل از جهان برونی است.
غافل از اینکه بدون انعکاس جهان برونی، هرگز جهان درونی تشکیل نمی یابد.
۳
آریانپور
اکنون
شناخت علمی
را
به ابتذال می کشد.
شناخت علمی ترکیبی از ادراک و احساس می شود.
تا چشم کار می کند، دیگر از تجربه و شناخت تجربی و حواس و شناخت حسی و شناخت عقلی (منطقی) اثری نیست.
۴
حالا
معلوم می شود که آریانپور، معنی شناخت حسی را هم نمی داند.
آریانپور
میان شناخت حسی و احساس و عاطفه
علامت تساوی می گذارد.
مثال:
کودکی دست به آتش می زند و دستش می سوزد.
شناخت حسی کودک
نتیجه این دست زدن او به آتش است.
در اثر تکرار این عمل و تصدیق نتیجه اش،
شناخت حسی کودک قوام می یابد.
گریه کودک پس از دست زدن به اتش،
واکنش فیزیکی ـ پسیکولوژیکی ـ نویرو فیزیولوژکی اندام است.
نتیجه سوزش حاصله است
و
نه
نتیجه شناخت عاطفی اش.
۵
آریانپور
شناخت علمی را دور از شناخت حسی می داند.
اگر آریانپورسری به کلاس شیمی در دبیرستان می زد، می دید که شناخت حسی چه نقش عظیمی در شناخت شیمیایی (علمی) بازی می کند.
مثلا
تمیز محیط اسیدی از محیط بازی
و
تمیز عناصر شیمیایی از یکدیگر
با استفاده از شناخت حسی مثلا رنگ ها میسر می شود.
آریانپور
خیال می کند که فقط شناخت علمی مبتنی بر مفاهیم است.
مفاهیم
آجرهای اولیه تفکرند.
بدون مفاهیم، هیچ نوعی از شناخت میسر نمی شود.
حتی شناخت فقهی مبتنی بر مفاهیم انتزاعی فقهی است.
خدا و جبرئیل و وحی و غیره
همه از دم
مفاهیم فقهی اند.
۶
اکنون طرز تفکر متافیزیکی آریانپور، بهتر و بیشتر خودنمایی می کند.
دانشمند
در روند شناخت محیط
چراغ شناخت عاطفی اش را حتی المقدور خاموش می کند.
آریانپور
از نقش عظیم احساس و عاطفه دانشمند در پژوهش چیزها و پدیده ها و روندها و سیستم ها بی خبر است.
کار علمی
بدون تجهیزات روحی و روانی
محال است.
عشق عظیمی برای هر کار علمی و فکری وفلسفی و غیره لازم است.
دیالک تیک ماده و روح، وجود و شعور، عالی ترین دیالک تیک کل هستی است
و
طرز حل این دیالک تیک،
مسئله اساسی فلسفه است.
یعنی
تعیین کننده جهان بینی بنی بشر است.
۷
اکنون معلوم می شود که آریانپور، چه برداشت کج و کوله ای از دیالک تیک کمیت و کیفیت دارد:
آریانپور
کیفیات درونی ارگانیسم
را
یعنی احساس و عاطفه علما
را
با
مقوله فلسفی کیفیت عوضی می گیرد.
نتیجه اش، نتیجه گیری مطلقا غلطی است، مبنی بر این
که
علم جنبة كمي واقعيت را مورد تأكيد قرار ميدهد.
آریانپور نمی داند که کمیتی بدون کیفیتی و کیفیتی بدون کمیتی وجود ندارد.
علم
به مشقتی عظیم از گردنه دشوار دیالک تیک می گذرد.
علم
با دقت و وسواس حیرت انگیری
تغییرات کمی را دنبال می کند و تشکیل کیفیات جدید را در اثر تغییرات کمی، هم کشف می کند و هم چه بسا پیش بینی می کند.
۷
این حرف های آریانپور
بیشتر
خرافات و خیالات اند و نه تعاریف علمی از علم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر