۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

امید (شعری از محمدرضا راثی پور)

 
محمدرضا راثی پور
استاد دانشگاه
 
  شور و نشاط عید و شتاب دقیقه ها
  حسی است مثل حس تهی گشتن از درون

 حسی چنان سقوط که هر لحظه،
  در بهتِ ساعتِ شنیِ ذهنم
 طوفانی از تلاطم و وحشت روان کند:

 این برگ ها که کنده شد از تقویم
 شیرازه حیات مرا پاره پاره کرد


  این اضطراب
 را
  آیا توان به یاری صحّاف، 
چاره کرد؟

  می گویدم امید
 که
 این سبزه را ببین

 هرچند از او مضایقه شد مادر زمین،
 رؤیایِ سبز گشتنش از سر نرفته است:
 
می آورد جوانه در این ظرف آهنین!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر