۱۳۹۸ فروردین ۱۴, چهارشنبه

خورشید من


خورشید من
(ششم فروردين ماه ۱۳۹۸)
نیاز یعقوبشاهی

من
خورشيد كوچكى 
را
گم كرده ‏ام
در 
این دریغ زار
این خارزار تلخ تماشایی


آرامگاه بی سنگ
آرامگاه بی گور
آرامگاه گم شده در خاک، بی نشان
آرامگاه ناآرام
آرامگاه پنهان
در مرز ناپدیدی و پیدایی


در خواب های سوگسرشتم
همواره، 
تیغه های مصیبت بار بولدوزرها
اندام دلپذیر تو 
را
همراه شاخه های گل یاس زرد
و
 دسته های خشک گل سرخ
و 
رشته های رنگی روبان
و 
ظرف های تشنه ی آب و گلاب و عطر
و
 سنگریزه های رنگین
با 
خاک های تازه می آمیزند
با 
خاک های تیره ی تنهایی


آنان
تو
 را
در
 خاک
 نیز، 
حتی
راحت نمی گذارند
آنان نمی گذارند
حتی
یک دم درون خاک بیاسایی


آیا تو را که برد به کشتنگاه؟
چشم تو را که بست؟
در ذهن تو چه بود در آن هنگام؟
و 
در کجا به خاک سپردندت
ای آیت عزیز رهایی؟


 من
 بی تو
ـ دلپذیرترینم ـ
سیاره ای غریب و نابینایم
 بی آفتاب و بی شب و بی روزم
سیاره ای که می گردد
بر خط این مدار نومید
 به سوی کهکشان بی سویی
 به سوی هیچ
 به سوی مرزهای ناپیدایی


در جست و جوی تو
همواره و هنوز
 این خارزار تفته ی ویران 
را
می کاوم
خورشید من، کجایی؟


 می بینمت
 می بینمت هنوز و نمی بینم
 می جویمت
 می جویمت هنوز و نمی یابم
و 
ای شگفت
بینایی اَست این، یا نابینایی؟


 خورشیدوارِ آمیخته با خاک
در 
انتظار تو
بر
 پهنه ی شکسته ی این خارزار ویران
چندان درنگ خواهم کرد
باشد که روزگاری
 بر
 پله های روشن رنگین کمان
 از 
خاوران، برآیی
.
.
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر