۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (46)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیل واره ای از
شین میم شین
  
ابتهاج:
با توده‌ ای‌‌ها هم‌عقیده بودم
ارتباط با حزب توده یکی دیگر از فرازهای گفت ‌وگو با سایه است.
ابتهاج درباره روابطش با توده ‌ای‌ها می‌گوید:
«عضو حزب توده نبودم.
اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده ‌ای‌ها احترام می‌گذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها هم‌عقیده بودم.

·        یکی از مزایای بی نظیر فوت و فن عوامفریبی از طریق «مصاحبه»  هم همین است.
·        به همین دلیل حریفی ـ حتی به ضرب شلاق ـ حاضر به خواندن هیچ مصاحبه ای نمی شود.

1
ارتباط با حزب توده یکی دیگر از فرازهای گفت ‌و گو با سایه است.

·        چرا باید ارتباط شاعری و یا هر کسی با هر حزبی به «یکی از فرازهای گفتگو» بدل شود؟
·        ارتباط اعضای جامعه با حزبی چه ربطی به شیاد و این و آن دارد؟
·        شیاد قصد مصاحبه با شاعر را دارد و یا قصد بازجوئی از او را؟
·        چه واکنشی خود شیاد خواهد داشت، اگر ورق برگردد و «ارتباط او» با بیغوله جماران و یا کاخ نیاوران و یا کاخ سفید و فاشیسم و «مردان» ششمیلیارد دلاری و اجامر و  اوباش دیگر به «یکی دیگر از فرازهای گفت ‌و گو» با او بدل شود؟

2

·        شیاد که آیت الله العظمی فلسفی را می شناسد.
·        آیا مصاحبه ای هم با او کرده و اگر کرده، ارتباط او با کودتای امپریالیستی 28 مرداد، با دربار پهلوی و با سپهبدهای کودتا  «یکی دیگر از فرازهای گفت ‌و گو» با او بوده است؟

·        اگر نه، پس چرا وقتی نوبت به نمایندگان «بی همه چیز»  توده ی «بی همه چیز» می رسد، سر و کله فرازهائی از این قبیل پیدا می شود؟

3
ابتهاج درباره روابطش با توده ‌ای‌ها می‌گوید..

·        دشمنان توده می توانند به همه آرزوهای خود برسند، مگر به آرزوی داشتن سواد خواندن و نوشتن.

·        به همین دلیل هم بوده که رؤسای پرمدعای ساواک از مشاهده ی سطح سواد و پیگیری وسواس مند آموزشی همین توده ای ها که به قول خودشان «سر تا پای شان به پشیزی نمی ارزید»، نمی توانستند حیرت و حسرت قلبی عمیق خود را پنهان کنند.

·        مگر قرار نبود یکی دیگر از فرازهای گفت و گوی شیاد با شاعر را «ارتباط شاعر با حزب توده» تشکیل دهد.
·        چرا اکنون به هر دلیلی مثلا از فرط بی سوادی، حواس پرتی، خنگی و خرفتی صحبت از روابط شاعر با توده ای ها ست.

·        این ضمنا به چه معنی است؟

4
ابتهاج درباره روابطش با توده ‌ای‌ها می‌ گوید..

·        این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است که در جهنم فوندامنتالیسم فئودالی نه تنها عضویت در حزبی سیاسی جرم است و سزائی در حد شقه شقه شدن و طعمه ددان خاوران گشتن در پی دارد، بلکه رابطه داشتن مثلا سلام و علیک با حتی اعضای این حزب سیاسی جرمی نابخشودنی است.

·        این اگر نشانه روشن توحش و بربریت نیست، پس چیست؟

5
ابتهاج درباره روابطش با توده ‌ای‌ها می‌ گوید:
«عضو حزب توده نبودم...

·        شاعر در پاسخ به پرسش های بازجویانه ی شیاد به همه افعال خود زمان ماضی را تحمیل می کند:

عضو حزب توده نبودم..

·        شاعر به احتمال قوی واکنش غریزی نشان می دهد.
·        واکنشی سنجیده، اندیشیده و هراس آلود که از هر کسی در هر بازجوئی  پلیسی ـ امنیتی انتظار می رود.

·        برای درک محتوای این فرمولبندی شاعر باید همین جمله او از صراحت گذرانده شود:

6
 عضو حزب توده نبودم..

·        این جمله می تواند در ضمیر خواننده و شیاد بدان معنی تفسیر شود که حزب توده مرده است.

·        شاید شاعر راجع به حزب توده همین نظر را هم داشته باشد.

·        خواننده دوسیه بازجوئی شیاد از شاعر نیز همین تأثیر جبری و اوتوماتیک را برمی دارد:
·        چون شاعر زنده است و اگر حزب توده زنده بود، شاعر می بایستی در سنت به آذین واژه «خائن» را خط بزند و  در پاسخ به پرسش طرح شده، بنویسد که عضو حزب توده نیست.

7
عضو حزب توده نبودم...

·        این زمان ماضی ـ بی نیاز از هر توضیح اضافی ـ حاکی از آن است که عزرائیلی به نام فوندامنتالیسم فئودالی خمینی حزب توده را قبض روح کرده و حزب توده بیشک تاکنون بیش از ده کفن پوسانده است.

8
اما همیشه سوسیالیست بودم.

·        یکی از زیان های تبیینی مصاحبه هم همین است:
·        نظرات شاعر بطور گسیخته، بریده بریده و بی پیوند با یکدیگر در اختیار خواننده قرار داده می شوند.

·        اگر شاعر محتوای این بازجوئی را در فرم مقاله ای منتشر می کرد، از چنین معایبی بری می گشت.
·        چون همین جمله به تنهائی معنی دیگری دارد تا در پیوند با جمله ای دیگر که در بخش آغازین مصاحبه بر زبان رانده شده است:
هرگز توده ‌ای نبودم، هنوز سوسیالیستم

·        این جمله دقیقتر از جمله فعلی است.
·        چون حکم (جمله)  «همیشه سوسیالیست بودم»، می تواند بدان معنی نیز باشد که اکنون دیگر نیستم.

9
و به توده ‌ای‌ها احترام می ‌گذاشتم و رفیق آنها بودم 
و با آنها همعقیده بودم.

·        اگر خواجه شیراز ـ رفیق شاعر ـ این بازجوئی را می خواند و یا می شنید، دود از نهادش برمی خاست و می گفت:

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز!

·        انگار توده ای بودن بسته به پر کردن و پر نکردن پرسش نامه ای است که فرمالیته ای بیش نیست.
·        انگار هر خری پرسش نامه حزب توده را پر کند، بطور اوتوماتیک توده ای می شود.
·        یکی از خریت های بزرگ خیلی ها هم همین است.

·        هر فئودال زاده ای برای به تخت کشیدن دختری توده ای می تواند از این پرسش نامه ها، نه یکی، بلکه ده تا پر کند، بی آنکه توده ای شود و بی آنکه بتواند توده ای شود.

·        حزب توده که طویله نیست تا هر خری بتواند در آن به ترفند پر کردن پرسش نامه ای برای خود جا خوش کند.
·        از همین توده ای های پرسش نامه ای هزار هزار در فرنگ پخش و پلا شده اند که به همه چیز شباهت دارند، مگر به توده ای.

10
 عضو حزب توده نبودم.
اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده ‌ای‌ها احترام می ‌گذاشتم 
و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده بودم.

·        پیوند هوشنگ ابتهاج با حزب توده، پیوندی ارگانیک و ناگسستنی است.
·        به پیوند ارگان با ارگانیسم، عضو با اندام شباهت دارد.

·        استحکام این پیوند بقدری است که به قول حریفی آن را حتی با بمب اتم نمی توان از بین برد.

·        چند و چون این پیوند را در اشعار شاعر باید به تماشا نشست.
·        مثلا در مرثیه شاعر در سوگ احسان طبری.

·        پیوند ابتهاج با حزب توده بر ملاطی از عشق و احساس و عاطفه بنا شده است.

·        اگر هم امروز حزب توده وجود نداشته باشد، سایه در سنت فیدل کاسترو آن را در شیوه زندگی اش و در شعر و شورش نمایندگی خواهد کرد.
·        توده ای تر از سایه چشم روزگار به خود ندیده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر