امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
تحلیل واره ای
از
شین میم شین
ابتهاج:
با توده ایها همعقیده بودم
ارتباط با حزب توده یکی دیگر از فرازهای گفت وگو با
سایه است.
ابتهاج درباره روابطش با توده ایها میگوید:
«عضو حزب توده نبودم.
اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده ایها احترام میگذاشتم
و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده
بودم.
·
یکی از مزایای بی نظیر فوت و فن
عوامفریبی از طریق «مصاحبه» هم همین است.
·
به همین دلیل حریفی ـ حتی به ضرب
شلاق ـ حاضر به خواندن هیچ مصاحبه ای نمی شود.
1
ارتباط با حزب توده یکی دیگر از فرازهای گفت و گو
با سایه است.
·
چرا باید ارتباط شاعری و یا هر کسی
با هر حزبی به «یکی از فرازهای گفتگو» بدل شود؟
·
ارتباط اعضای جامعه با حزبی چه
ربطی به شیاد و این و آن دارد؟
·
شیاد قصد مصاحبه با شاعر را دارد و
یا قصد بازجوئی از او را؟
·
چه واکنشی خود شیاد خواهد داشت،
اگر ورق برگردد و «ارتباط او» با بیغوله جماران و یا کاخ نیاوران و یا کاخ سفید و فاشیسم
و «مردان» ششمیلیارد دلاری و اجامر و
اوباش دیگر به «یکی دیگر از فرازهای گفت و گو» با او بدل شود؟
2
·
شیاد که آیت الله العظمی فلسفی را
می شناسد.
·
آیا مصاحبه ای هم با او کرده و اگر
کرده، ارتباط او با کودتای امپریالیستی 28 مرداد، با دربار پهلوی و با سپهبدهای
کودتا «یکی دیگر از فرازهای گفت و گو» با او بوده است؟
·
اگر نه، پس چرا وقتی نوبت به نمایندگان
«بی همه چیز» توده ی «بی همه چیز» می رسد،
سر و کله فرازهائی از این قبیل پیدا می شود؟
3
ابتهاج درباره روابطش با توده ایها میگوید..
·
دشمنان توده می توانند به همه آرزوهای
خود برسند، مگر به آرزوی داشتن سواد خواندن و نوشتن.
·
به همین دلیل هم بوده که رؤسای
پرمدعای ساواک از مشاهده ی سطح سواد و پیگیری وسواس مند آموزشی همین توده ای ها که به
قول خودشان «سر تا پای شان به پشیزی نمی ارزید»، نمی توانستند حیرت و حسرت قلبی عمیق
خود را پنهان کنند.
·
مگر قرار نبود یکی دیگر از فرازهای گفت
و گوی شیاد با شاعر را «ارتباط شاعر با حزب توده» تشکیل دهد.
·
چرا اکنون به هر دلیلی مثلا از فرط
بی سوادی، حواس پرتی، خنگی و خرفتی صحبت از روابط شاعر با توده ای ها ست.
·
این ضمنا به چه معنی است؟
4
ابتهاج درباره روابطش با توده ایها می گوید..
·
این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است
که در جهنم فوندامنتالیسم فئودالی نه تنها عضویت در حزبی سیاسی جرم است و سزائی در
حد شقه شقه شدن و طعمه ددان خاوران گشتن در پی دارد، بلکه رابطه داشتن مثلا سلام و علیک با حتی
اعضای این حزب سیاسی جرمی نابخشودنی است.
·
این اگر نشانه روشن توحش و بربریت نیست،
پس چیست؟
5
ابتهاج درباره روابطش با توده ایها می گوید:
«عضو حزب توده نبودم...
·
شاعر در پاسخ به پرسش های بازجویانه
ی شیاد به همه افعال خود زمان ماضی را تحمیل می کند:
عضو حزب توده نبودم..
·
شاعر به احتمال قوی واکنش غریزی
نشان می دهد.
·
واکنشی سنجیده، اندیشیده و هراس آلود
که از هر کسی در هر بازجوئی پلیسی ـ
امنیتی انتظار می رود.
·
برای درک محتوای این فرمولبندی
شاعر باید همین جمله او از صراحت گذرانده شود:
6
عضو حزب توده نبودم..
·
این جمله می تواند در ضمیر خواننده
و شیاد بدان معنی تفسیر شود که حزب توده مرده است.
·
شاید شاعر راجع به حزب توده همین
نظر را هم داشته باشد.
·
خواننده دوسیه بازجوئی شیاد از
شاعر نیز همین تأثیر
جبری و اوتوماتیک را برمی دارد:
·
چون شاعر زنده است و اگر حزب توده زنده
بود، شاعر می بایستی در سنت به آذین واژه «خائن» را خط بزند و در پاسخ به پرسش طرح شده، بنویسد که عضو حزب
توده نیست.
7
عضو حزب توده نبودم...
·
این زمان ماضی ـ بی نیاز از هر توضیح اضافی ـ حاکی از آن است که عزرائیلی
به نام فوندامنتالیسم فئودالی خمینی حزب توده را قبض روح کرده و حزب توده بیشک تاکنون
بیش از ده کفن پوسانده است.
8
اما همیشه سوسیالیست
بودم.
·
یکی از زیان های تبیینی مصاحبه هم
همین است:
·
نظرات شاعر بطور گسیخته، بریده
بریده و بی پیوند با یکدیگر در اختیار خواننده قرار داده می شوند.
·
اگر شاعر محتوای این بازجوئی را در
فرم مقاله ای منتشر می کرد، از چنین معایبی بری می گشت.
·
چون همین جمله به تنهائی معنی
دیگری دارد تا در پیوند با جمله ای دیگر که در بخش آغازین مصاحبه بر زبان رانده
شده است:
هرگز توده ای نبودم، هنوز سوسیالیستم
·
این جمله دقیقتر از جمله فعلی است.
·
چون حکم (جمله) «همیشه سوسیالیست بودم»، می تواند بدان معنی نیز
باشد که اکنون دیگر نیستم.
9
و به توده ایها احترام می گذاشتم و رفیق
آنها بودم
و با آنها همعقیده بودم.
·
اگر خواجه شیراز ـ رفیق شاعر ـ این
بازجوئی را می خواند و یا می شنید، دود از نهادش برمی خاست و می گفت:
بیا و کشتی ما در شط
شراب انداز!
·
انگار توده ای بودن بسته به پر
کردن و پر نکردن پرسش نامه ای است که فرمالیته ای بیش نیست.
·
انگار هر خری پرسش نامه حزب توده
را پر کند، بطور اوتوماتیک توده ای می شود.
·
یکی از خریت های بزرگ خیلی ها هم
همین است.
·
هر فئودال زاده ای برای به تخت
کشیدن دختری توده ای می تواند از این پرسش نامه ها، نه یکی، بلکه ده تا پر کند، بی
آنکه توده ای شود و بی آنکه بتواند توده ای شود.
·
حزب توده که طویله نیست تا هر خری
بتواند در آن به ترفند پر کردن پرسش نامه ای برای خود جا خوش کند.
·
از همین توده ای های پرسش نامه ای
هزار هزار در فرنگ پخش و پلا شده اند که به همه چیز شباهت دارند، مگر به توده ای.
10
عضو حزب توده نبودم.
اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده ایها احترام می گذاشتم
و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده
بودم.
·
پیوند هوشنگ ابتهاج با حزب توده،
پیوندی ارگانیک و ناگسستنی است.
·
به پیوند ارگان با ارگانیسم، عضو
با اندام شباهت دارد.
·
استحکام این پیوند بقدری است که به
قول حریفی آن را حتی با بمب اتم نمی توان از بین برد.
·
چند و چون این پیوند را در اشعار
شاعر باید به تماشا نشست.
·
مثلا در مرثیه شاعر در سوگ احسان
طبری.
·
پیوند ابتهاج با حزب توده بر ملاطی
از عشق و احساس و عاطفه بنا شده است.
·
اگر هم امروز حزب توده وجود نداشته
باشد، سایه در سنت فیدل کاسترو آن را در شیوه زندگی اش و در شعر و شورش نمایندگی
خواهد کرد.
·
توده ای تر از سایه چشم روزگار به
خود ندیده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر