۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

سیری در جهان بینی اریش فروم (3)



سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی

تحلیلی از شین میم شین

اریش فروم سعی کرده است با نشان دادن این که چگونه جامعه اعضای خود را شکل می دهد و در نتیجه نیازها و خصلت های آنان با هدف های جامعه هماهنگی می یابد، این اشتباه را تصحیح کند.

·        اگر کرد و کار اریش فروم در رابطه با تئوری فروید، واقعا از این قرار باشد، که حریف ادعا می کند، کرد و کاری سطحی و ساده لوحانه بوده است:

1
فروید و یونگ

·        با برسمیت شناختن ـ آنهم مخدوش ـ نقش جامعه در تشکیل اعضای آن و انطباق حوایج و خصائل اعضای جامعه با اهداف طبقه حاکمه که نمی توان «اشتباه فروید را تصحیح کرد.»
·        عیب اصلی بینش فروید، در جهان بینی او و در متد و یا اسلوب متافیزیکی او ست.
·        فروید و امثال بیشمار او دیالک تیک جزء و کل را تخریب می کنند.
·        کل را دور می اندازد و جزء را بر تخت می نشانند و با بررسی جزء به داوری در باره کل مبادرت می ورزند.
·        فروید به عنوان مثال کلیه روابط و عوامل مؤثر در چند و چون آدم ها را مورد صرفنظر قرار می دهد و فقط جنبه پسیکولوژیکی آنها را عمده می کند.

2
·        حقیقت اما همیشه در کل است و نه در جزء.
·        با مطلق کردن پسیکولوژی کسی نمی توان به کشف ماهیت او و دلایل و علل کردار و گفتار و رفتار و افکار او نایل آمد.

·        این بدان می ماند که کسی با لمس عضوی از جانوری در ظلمات شب به تشخیص آن جانور خطر کند.
·        پسیکولوژی انسان ها اولا ثانوی است و بوسیله شبکه ای از علل و عوامل مادی و معرفتی و روحی و روانی تشکیل می یابد.
·        به عنوان مثال، کسی جلاد مادر زاد نیست که از ریختن خون همنوع خود لذت برد.
·        پسیکولوژی جلاد و هر کس دیگر در آنسامبلی (مجموعه به هم پیوسته و در هم تنیده ای) از مناسبات اجتماعی تشکیل می شود و ثانوی است.

3

·        وقتی می توان اشتباه فروید و هر آخوند وطنی و بین المللی را تصحیح کرد که جهان بینی و متد و اسلوب بینشی آنها به تبر انتقاد علمی و انقلابی سپرده شود و تار و مار گردد.
·        و گرنه با تصحیحاتی دمبریده و نیمبند نمی توان سیستم بینشی و اسلوبیِ از ریشه خطای کسی را تصحیح کرد.
·        ما از جهان بینی اریش فروم و کرد و کار او هنوز اطلاعی نداریم.
·        اگر او مارکسیست باشد، شاید به چنین کاری جامه عمل پوشانده است.
·        البته برای تصحیح رادیکال بینش ایدئالیستی ـ متافیزیکی کسی باید به تسلیحات خرد اندیشنده (فلسفه) مسلح بود.

یکی از موضوعاتی که در اکثر نوشته های فروم می توان دید، 
این است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند   
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.

·        ما این تز حریف را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم تا از موضوع خارج نشویم و پرت و پلای انتزاعی و کلی نبافیم:

1
انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند.

·        کدام انسان؟
·        انسان انتزاعی؟
·        انسان کلی؟

·        چنین انسانی فقط به مثابه مفهوم و فقط در کله بنی بشر می تواند وجود داشته باشد و نه در خارج از کله.
·        در خارج از کله فقط انسان مشخص وجود دارد:
·        عمله و دهقان و تاجر و صراف و گدا و لات و آخوند و شیاد و جلاد و غیره وجود دارد.

2
 انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند.

·        تنهائی هم مفهومی انتزاعی است.
·        تنهائی فرم ها، محتواها، دلایل و علل مختلف و متفاوت و چه بسا حتی متضاد دارد.

·        هم دختر فرح پهلوی در کاخ مجللی احساس تنهائی می کند و با زیاده روی در مصرف مسکن جوانمرگ می شود و هم دهقانی که دار و ندارش را از دست می دهد و در حواشی شهرها زیر پل می خوابد، احساس تنهائی و بی پناهی و بیکسی می کند.
·        تنهائی داریم تا تنهائی.

3
انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند.

·        ضمنا انسان ها همه از دم احساس تنهائی نمی کنند.
·        زحمتکشان یدی و فکری چه بسا حتی فرصت احساس گرسنگی ندارند، چه رسد به احساس تنهائی.

4
انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند.

·        از خودبیگانگی به چه معنی است؟
·        آیا واقعا انسان ها احساس ازخودبیگانگی می کنند؟
·        ضمنا چگونه می توان ازخودبیگانگی را احساس کرد؟

5
 انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند  
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.

·        انسان به چه معنی است؟

·        انسان در تاریخ فلسفه به معانی زیر استنباط می شود:

الف

·        به مثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی، حیوانی)

ب

·        به مثابه پدیده اجتماعی (همبودساز، دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره)

ت

·        به مثابه موجودی مذهبی ـ شخصی (اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح)

پ

·        بمثابه موجودی خردمند (قهرمان خرد، عالی ترین مرحله روح)  

6
·        شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:
·        روان
·        تفکر
·        کار
·        مصرف
·        اخلاق
·        قوای غریزی ـ حیاتی وغیره.

7
·        به قول کلاسیک های مارکسیسم، «انسان ها را می توان بنا بر شعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.
·        ولی انسان ها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که بواسطه سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
·        انسان ها با تولید مایحتاج اولیه خود ـ بطور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.»
·        (مارکس و انگلس، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 21)

8
·        از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده طبیعی ساده، بلکه یک فراورده اجتماعی است.
·        «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
·        ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»
·        (مارکس و انگلس، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 6)

·        آنسامبل عبارت است از گروهی متشکل از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
·        آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند.

9
·         انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی محض و یا موجود اجتماعی محض تلقی کرد.
·        جنبه بیولوژیکی و اجتماعی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه اجتماعی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
·        انسان به عبارت روشنتر، تجسم دیالک تیک طبیعی ـ اجتماعی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن اجتماعی است.

·        مراجعه کنید به انسان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

10
انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند  
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.

·        کسی که ظاهرا با برسمیت شناختن نقش جامعه در تشکیل اعضای آن «اشتباه فروید را تصحیح کرده»، اکنون بزعم حریف، دلیل احساس تنهائی و از خودبیگانگی بنی بشر را اولا در جدا شدن از طبیعت و تشکیل همان جامعه کذائی، ثانیا در جدا شدن از همنوعان خویش می داند.

11
 
·        اولا انسان ها همه از دم احساس تنهائی نمی کنند.

·        احساس تنهائی ـ قبل از همه ـ نتیجه علافی است.
·        احساس تنهائی در انحصار اعضای طبقات اجتماعی واپسین انگل و مفتخور و علاف است.

·        نظری گذرا بر خاطرات و افکار و اشعار و آثار اعضای متعلق به اشرافیت بنده دار واپسین، فئودال واپسین و بورژوازی واپسین از این حقیقت امر پرده بر می دارد.

·        تنهائی یکی از مقولات اصلی فلسفه بورژوائی واپسین (اگزیستانسیالیسم، فلسفه حیات، نیهلیسم، فاشیسم و غیره) است.
·        دلیل تعیین کننده ی تنهائی حضرات، بی دورنمائی تاریخی طبقات اجتماعی واپسین است.
·        تنهائی آنها اگر دقت شود، همیشه با  یأس، نومیدی و پوچی دست در دست می رود.    

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر