خواجه شمس الدین محمد بن بهاء
الدّین حافظ شیرازی
(724 ـ 792)
تحلیلی از شین میم شین
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی
آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
گوهر پاک
بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم
بکند کار خود، ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می ورزم
و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می گفت
که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز، خدایا که پشیمان نشود
سببی ساز، خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی
ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
ذره را
تا نبود همت عالی، حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نشود
طالب چشمه خورشید درخشان نشود
گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
پایان
اسم اعظم بکند کار خود، ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
ای دل، خوش باش!
·
اسم اعظم بی شک و تردید مؤثر خواهد افتاد و دیو نخواهد توانست
با توسل به حیله و نیرنگ، خود را مسلمان جا بزند.
1
·
حافظ در این بیت، به چالش ایدئولوژیکی بر ضد اهل تصوف و
طریقت و عرفان ادامه می دهد و خود و همگنان خود را دلگرمی و امید می بخشد و ضمنا
به بی اعتبار سازی دشمن طبقاتی خویش مبادرت می ورزد:
·
«اسم اعظم که ما در اختیار داریم، کار خود را خواهد کرد، هر سحر و جادو و خدعه و نیرنگ را افشا و رسوا
خواهد نمود و مسلمان نمائی دیو را نقش بر آب خواهد ساخت.»
2
·
«اسم اعظم» یکی از باورهای خرافی در ایران باستان بوده که وارد
باورهای اسلامی و عرفانی می شود.
·
اسم اعظم کذائی یکی از نام های نامعلوم ایزد و خدا ست و با بر زبان آوردن آن هر خواستهٔ گوینده
برآورده می شود.
3
·
حافظ بدین طریق دیالک تیک حاکم و محکوم را، دیالک تیک طبقه
حاکمه بنده دار ـ فئودال و توده های مولد و زحمتکش را، دیالک تیک ایدئولوژی طبقه
حاکمه و اوپوزیسیون ضد بنده داری ـ ضد فئودالی را به شکل دیالک تیک اسلام و کفر و
تلویحا به شکل دیالک تیک فرشته و دیو بسط و تعمیم می دهد و از غلبه قطعی طبقه
حاکمه بر اوپوزیسیون مژده می دهد
4
·
دیوان حافظ نه دیوان ساده شعر، بلکه میدان کارزار
ایدئولوژیکی است.
·
حافظ در این کارزار طبقاتی همه ساز و برگ های ممکنه برای
غلبه بر دشمن را با بیرحمی و سرسختی تام و تمام به خدمت می گیرد.
·
هدف و آماج حافظ تخریب و نابودی نطفه های مقاومت و مبارزه
است که در خانقاه ها، صومعه ها و غیره در نهایت سکوت و سکون رشد و نمو می یابد.
·
خطر نزدیک است و حافظ برای حفظ وضع موجود هر چه در کله و
چنته دارد، در خشاب می نهد و شلیک می کند.
·
حقیقت عینی برای حافظ مهم نیست.
·
مهم غلبه بر دشمن تیزهوش زیرک و پر ترفند است که سر به زیر
می افکند، بظاهر در خویشتن خویش فرو می رود، ولی مثل خوره ستون های ایدئولوژیکی شریعت
و فقه و فئودالیسم و دسپوتیسم را در خفا می جود و پوک می سازد.
5
·
صفاتی که حافظ به دشمن طبقاتی خود نسبت می دهد، صفاتی واقعی
اند، نه جعلی و من درآوردی.
·
مبارزه طبقاتی در نهایت بی سر و صدائی و مخفی کاری انجام می
یابد.
·
حملات مستمر حافظ از سر استیصال است.
·
فئودالیسم در همه جای جهان درگیر همین نبرد مرگ و زندگی با
عرفان ستیزنده بوده است.
·
سعدی و حافظ به خطر مهلک عرفان انقلابی واقف اند.
·
کینه حافظ کینه ای طبقاتی است، کینه ای واقعی است.
عشق می ورزم
و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
عشق ورزی و امید پروری پیشه کرده ام.
·
برای اینکه عشق ورزی و امید پروری بسان دیگر هنرها آدمی را
دچار محرومیت نمی سازد.
·
حافظ در این بیت به چالش ایدئولوژیکی آغاز گشته در این غزل
ادامه می دهد و در مقابل شیوه های زیستی ـ ایدئولوژیکی نمایندگان ایدئولوژیکی اوپوزیسیون،
بدیل ایدئولوژیکی ـ طبقاتی خاص خود را ارائه می دهد:
·
حافظ عشق ورزی و امید پروری را در مقابل ریاضتکشی، عزلت
جوئی و خرابکاری عملی و مخفی اهل تصوف و طریقت و عرفان قرار می دهد.
1
·
اگر اوپوزیسیون در هیئت اهل تصوف و طریقت و عرفان، مبلغ
عزلت، عبادت، پانته ئیسم (همه خدائی) و تشجیع مخفیانه توده به شورش و خیزش انقلابی
بر ضد روحانیت و فئودالیسم است، حافظ
مدافع تئوری عشق ورزی و امید پروری و مبلغ تئوری انفعال و تسلیم و سازش و رضا ست.
2
·
مقولات «عشق» و «امید» در فلسفه اجتماعی سعدی و حافظ باید
مستقلا و مفصلا تحلیل شوند.
·
عشق مورد نظر طبقات اجتماعی واپسین همیشه محتوای ارتجاعی
داشته و وسیله ای برای سرپوش نهادن بر تضادهای چرکین جامعه بوده است.
·
امید حافظ نیز نه امید به معنی حقیقی کلمه، بلکه امیدی
سرشته به انفعال و سازش و تسلیم و رضا ست.
·
امیدی است که موجب حفظ و تحکیم وضع موجود می شود.
·
امیدی واهی به امداد غیبی است!
·
امیدی توخالی به دست و دل بازی حساب شده و عوامفریبانه اعضای
طبقه حاکمه است.
·
امید به اتوماتیسم ایراسیونال (خودپوئی ضد عقلی) است.
دوش می گفت
که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز، خدایا که پشیمان نشود
سببی ساز، خدایا که پشیمان نشود
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
دیشب قول می داد که کام مرا برآورده سازد.
·
خدایا سبب ساز باش تا بلکه زیر قولش نزند.
·
در همین بیت حافظ، هر دو مقوله انتزاعی عشق و امید جامه
مشخص می پوشند:
1
·
عشق ورزی به شکل وابستگی تحریف و تخریب می شود:
·
دیالک تیک عاشق و معشوق فرو می پاشد و به دیالک تیک واره
گدا و توانگر، مازوخیست و سادیست استحاله می یابد.
·
وابستگی رزیلانه و ذلیلانه به نام عشق به خورد توده داده می
شود و شعور توده از ریشه به آتش کشیده می شود.
2
·
امید قانونمند، پویا، کوشا، فعال و سوبژکت مند جای خود را به
انتظار واهی و تصادفی به امداد غیبی می دهد و به نام امید به خورد خواننده و
شنونده شعر داده می شود.
·
رابطه مخدوش عاشق و معشوق در قاموس سعدی و حافظ، نه رابطه
ای دو جانبه، نه رابطه دو دلدار برابر حقوق، بلکه رابطه واره یکطرفه است و وابستگی
برده به برده دار، نوکر به ارباب، کلفت به کدبانو ست.
·
چنین رابطه واره ای هرگز نمی تواند عشق نامیده شود.
·
معشوق در قاموس سعدی و حافظ شباهت غریبی به جلادی سادیست (دگر
آزار) پیدا می کند که سودائی جز آزار عاشق کذائی خرفت و خر در سر ندارد.
·
از این رو ست که
علاوه بر زاری و خواری، علاوه برای التماس و تمنای خودستیزانه برای «ستاندن
کام»، به سبب سازی قوای ماورای طبیعی از قبیل خدا و قضا و قدر و چرخ و فلک نیاز می
افتد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر