۱۴۰۳ مهر ۱۲, پنجشنبه

درنگی درانعکاس هنری - استه تیکی طبیعت در آیینه ذهن و ضمیر طبری (۲)

  

احسان طبری

(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)

(۷۳ سال)

فیلسوف، نویسنده، شاعر، نظریه‌پرداز برجستهٔ مارکسیسم-لنینیسم، ایدئولوگ و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت سیاسی حزب توده ایران

ویکی پیدیا

درنگی

از

شین میم شین

 

پائیز،
 پلی است از زوال تا زایش
دانشمند فرزانه، رفیق احسان طبری
آذر فراهانی  
 
۱
پائیز،
 پلی است از زوال تا زایش

معنی تحت اللفظی:
پاییز 
پلی است که زوال را به زایش مرتبط می سازد.
 
زیبایی فرمال و صوری و استه تیکی و صوتی این عنوان شعر طبری، 
وجود حرف «ز» در دو واژه زوال و زایش است.

زوال به معنی زایل شدن و از بین رفتن است.

طبری
در این عبارت و عنوان شعر، 
دیالک تیک و یا دوئالیسم مرگ و زندگی (ممات و حیات) را به شکل دیالک تیک و یا دوئالیسم زوال و زایش بسط و تعمیم می دهد.

پاییز
حلقه واسط بین زوال و زایش
قلمداد می شود.

یعنی
پل پاییز، زوال طبیعت را به زایش طبیعت
وصل می کند.

اگر بخواهیم مصداق عینی و واقعی برای این عبارت طبری پیدا کنیم،
باید از خود بپرسیم:
مظاهر ناتورال (طبیعی) زوال و زایش کدامند؟

فصل زایش طبیعت، بهار است
و
فص زوال طبیعت، زمستان.
 
پاییز
 اما حلقه واسط میان تابستان و زمستان است  
و
نه میان بهار و زمستان.

ایراد فلسفی ـ علمی این عبارت عرفانی طبری حذف حلقه و پله ای به نام رشد است:
ما اصولا و اساسا در کل هستی (طبیعت و جامعه و تفکر) 
یا تریاد (تثلیث) پیدایش (زایش) و رشد و زوال سر و کار داریم.

نطفه ای رشد می کند و جنینی تشکیل می یابد و تولد می یابد.
نوزادی رشد می کند به بلوغ می رسد و بعد رو به زوال می رود و نهایتا می میرد و متلاشی می شود تا از عناصر متشکله، چیز دیگری تشکیل یابد.

اگر ادعای طبری را واقعیت ببخشیم، 
پاییز باید فصل رشد در طبیعت باشد که نیست.

سؤال این است 
که 
طبری چرا و چگونه به این دوئآلیسم زایش و زوال رسیده است؟

طبری 
بسان سایه
تحت تأثیر شدید عرفان ایرانی و حتی شرقی بوده است.

مراجعه کنید
به 
پنجابه 
و
اشعاری از طبری 
که به استقبال از اشعار مولانا سروده است و خوانده است.
 
https://www.tudehpartyiran.org/wp-content/uploads/2012/12/PANJABEH.pdf
 
در قاموس مولانا هم ما با سیر دوئالیستی زایش و زوال سر و کار داریم:

از جمادی مردم و نامی شدم
وز نَما مُردم، به حیوان سر زدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟، کی ز مردن کم شدم؟

حمله ی دیگر بمیرم از بشر،
تا برآرم از ملایک پرّ و سر

وز ملک هم بایدم جَستن ز جو
کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

بار دیگر از ملَک قربان شوم،
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم

پس عدم گردم، عدم چون ارغنون-
گویدم: إنّا إلیهِ رَاجعُون

 
اما پاییز چیست؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر