۱۴۰۳ مهر ۱۹, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۰۸۴)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۳ ـ ۸۴)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

کسی گفتش:

«اکنون سر خویش گیر

از این سهلتر مطلبی پیش گیر»

معنی تحت اللفظی:

کسی به عاشق سمج رو دار اندرز داد:

«حالا که شاهد محل سگ به تو نمی گذارد، دنبال شاهد دیگری بگرد که وصل با او سهلتر باشد.»

 

چو مفتون صادق ملامت شنید

به درد، از درون ناله ای بر کشید  

که بگذار تا زخم تیغ هلاک

بغلتاند ام لاشه در خون و خاک

نمی بینم از خاک کویش گریز

به بیداد گو:

»آبرویم بریز.»

معنی تحت اللف‍ظی:

عاشق صادق وقتی سرزنش اندرزگو را شنید،

از فرط درد ناله ای از اعماق وجود خود برکشید و گفت:

من نمی توانم از شاهد دل برکنم، حتی اگر سر بر تنم نباشد و آبرویم برود.»

 

احمد شاملو

همین اندیشه سعدی در باره عشق را از صراحت بی چون و چرائی می گذراند:

 

در رثای مهدی رضایی (مجاهد ۱۸ ساله)

(ابراهیم در آتش)

 

و شیرآهنکوهمردی از اینگونه عاشق

میدان خونین سرنوشت

به پاشنه آشیل درنوشت:

روئینه تنی که راز مرگش،

اندوه عشق و غم تنهائی بود.

معنی تحت اللفظی:

مهدی رضایی ۱۸ ساله بمبگذار که دستگیر و اعدام می شود،

عاشقی متشکل از شیر و آهن و کوه و مردانگی بود.

شبیه آشیل، نقطه ضعفش در پاشته اش بود و با چنین پاشنه ای میدان سرنوشت را در نوردید.

مهدی رضایی نوجوان

رویین تنی که راز مرگش در عاشق بودن و تنها بودن خارق العاده اش بود.

 

راز مرگ به اصطلاح «روئین تنان عاشق» اندوه عشق و غم تنهائی است.

 

شاملو می توانست، به جای واژه «راز»، از مفهوم «علت» استفاده کند.

آنها با مرگ خویش، می خواهند خلاء زندگی پوچ و بی فردای خود را پر کنند.

 

عاشق مفتون، در واقع عاشق کسی نیست.

 

او متنفر از زندگی و عاشق مرگ خویش است.

 

او دنبال وصل و عیش و حظ نفسانی نمی گردد، بلکه بهانه ای برای مرگ خود می جوید.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر