فرماسیون و ترانس فرماسیون جامعتی
در قرن بیستم
پروفسور دکتر ولفگانگ ایشهورن
(۱۹۳۰)
فیلسوف آلمانی
ولفگانگ ایشهورن از اساتید فلسفه در دانشگاه برلین آلمان دموکراتیک بوده است
که
از سال ۱۹۹۰
یعنی پس از شکست سوسیالیسم
بازنشسته شده
و
رنگ عوض کرده است.
ولفگانگ ایشهورن
در این مقاله
در صدد توضیح بحران سمتگیری است.
اولین کشف ولفگانگ ایشهورن
غلط بودن تئوری دوران های تاریخی مارکس و انگلس
است:
ایشهورن
این تئوری مارکسیستی
را
مبتنی بر «فیگورهای فکری کلیشه ای و دترمینیستی ـ بلور واره شدید»
قلمداد می کند
که
گویا
جامعه برده داری نتیجه نفی دیالک تیکی جامعه اشتراکی اولیه
و
جامعه فئودالی
نتیجه نفی دیالک تیکی جامعه برده داری
و
جامعه سرمایه داری
نتیجه نفی دیالک تیکی جامعه فئودالی
نبوده است
و
جامعه سوسیالیستی
هم
نتیجه نفی دیالک تیکی جامعه سرمایه داری نخواهد بود.
به نظر ایشهورن
این طرز تصور سبب شده که در کنفرانس احزاب کمونیستی در سال ۱۹۵۷
«محتوای اصلی دوران کنونی،
گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم»
اعلام شده است
که
«با پیروزی انقلاب اکتبر آغاز گشته است.»
ایراد ایشهورن این است که این تعریف از محتوای دوران، فاقد اعتبار عام است و قانونمندی بنیادی انقلاب سوسیالیستی نیست.
دلیل ایشهورن این است که این نظر به لحاظ متدئولوژیکی غلط و مکانیستی است و باید مورد انتقاد قرار گیرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر