۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۳)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)
ادامه

 

·    پس آنگه سر به سوی آسمان بر کرد

·     به آهنگی دگر، گفتار دیگر کرد:

·    «درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود

·    که با آرش تو را این، آخرین دیدار خواهد بود

·    به صبح راستین سوگند

·     به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند

·    که آرش جان خود در تیر خواهد کرد

·    پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند

·    زمین می داند این را، آسمان ها نیز

·    که تن بی عیب و جان پاک است

·    نه نیرنگی به کار من، نه افسونی

·    نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.»

 

·    درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش

·    نفس در سینه ها ـ بی تاب ـ می زد جوش

·    «ز پیشم مرگ

·    نقابی سهمگین بر چهره می آید

·     به هر گام هراس افکن

·    مرا با دیده ی خونبار می پاید

·    به بال کرکسان، گرد سرم پرواز می گیرد

·     به راهم می نشیند، راه می بندد

·    به رویم، سرد می خندد

·    به کوه و دره می ریزد طنین زهرخندش را

·    و بازش، باز می گیرد

·    دلم از مرگ بیزار است

·     که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است

·    ولی آن دم که ز اندوهان، روان زندگی تار است

·    ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است

·    فرو رفتن به کام مرگ شیرین است

·    همان بایسته آزادگی این است
 

·    هزاران چشم گویا و لب خاموش

·     مرا پیک امید خویش می داند
 

·    هزاران دست لرزان و دل پر جوش

·    گهی می گیردم، گه پیش می راند

·     پیش می آیم

·    دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم

·    به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند

·    نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند!»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر