پروفسور دکتر
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و
(۱۹۶۹)
برگردان
شین میم شین
۱
· حقیقت به مشخصه احکام اطلاق می شود که با واقعیت امری که منعکس می کنند، مطابقت داشته باشند و یا با واقعیت امری مطابقت داشته باشند که وجودش قابل ارجاع به واقعیت عینی باشد.
· (احکام، جملاتی اند که به لحاظ زبانی در جملات حکمی فرم یافته اند.)
۲
· به قول لنین، «مسئله حقیقت حاوی دو جنبه بنیادی زیر است:
الف
· «آیا حقیقت عینی ئی وجود دارد.
· یعنی آیا در تصورات بشری می تواند محتوایی وجود داشته باشد که مستقل از سوبژکت (فرد مربوطه) باشد؟
· یعنی نه وابسته به انسان ها باشد و نه وابسته به بشریت؟»
ب
· «اگر آری، آیا تصورات بشری می توانند حقیقت عینی را که تبیین می دارند، آن را یکباره، کامل، بی چون و چرا، مطلق و یا تقریبا و به طور نسبی تبیین دارند؟»
۳
· «این سؤال دوم، مسئله مربوط به مناسبت (رابطه) حقیقت نسبی و حقیقت مطلق است.»
· (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۱۴، ص ۱۱۶)
۴
· حقیقت ـ تئوری های ایدئالیستی ـ ذهنی حقیقت را فقط در چیزهای زیر می بینند:
الف
· در حوزه سوبژکت (ذهن و فرد و غیره)
ب
· در مطابقت مضامین شعور با یکدیگر.
پ
· در اقناع (یقین) و اطمینان سوبژکت
ت
· در موضعگیری سوبژکت نسبت به نظرات و چیزها
· (یعنی به عینیت حقیقت اعتنایی ندارند. مترجم)
۵
· ماهیت نظرات ایدئالیستی عینی راجع به حقیقت، در این است که حقیقت فقط در اوبژکت ایده ای اندیشیده شده، در ایده، در «جملات درخود» و غیره وجود دارد و یا حتی خود (حقیقت) به موجودیت فکری مبدل می شود.
۶
· فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی بر خلاف حقیقت ـ تئوری های ایدئالیستی ذهنی و عینی، حقیقت را مشخصه احکام (جملات و غیره) می داند که انعکاس منطبق و درست واقعیت امر معینی از واقعیت عینی را در آیینه ضمیر (ذهن) انسان نمودار می سازد.
۷
· حقیقت هر حکم در این است که آن با واقعیت امر شناخته شده از واقعیت عینی که منعکس می کند، مطابقت داشته باشد.
· (واقعیت امر و حقیقت امر چیست؟
· زمین سیاره ای است.
· این جمله با واقعیت امر شناخته شده ای از واقعیت عینی منعکسه در آیینه ذهن ما مطابقت دارد.
· یعنی حقیقی است.
· یعنی حقیقت امری است.
· زمین سیاره ای از طلا ست.
· این جمله اما با واقعیت امر شناخته شده ای از واقعیت عینی منعکسه در آیینه ذهن ما مطابقت ندارد.
· زمین فقط از طلا نیست.
· پس این جمله، حقیقی نیست.
· حقیقت امری نیست.
· مترجم)
۸
· چون احکام (مثلا جملات) معنامندی هم می توانند راجع به واقعیات امور تشکیل یابند که به واقعیت عینی تعلق ندارند، حقیقت هر حکم ضمنا می تواند در آن باشد که آن با واقعیت امری مطابقت داشته باشد که وجودش قابل ارجاع به واقعیت عینی باشد.
۹
· عینیت حقیقت در مطابقت حکم مورد نظر با واقعیت امر عینی ـ واقعی است.
۱۰
· حقیقت همواره حقیقت عینی ئی است.
· برای اینکه هر شناخت حقیقی، مستقل از سوبژکت شناسنده است.
· (مثال:
· این حکم که آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد، حقیقتی عینی است که اگر بشر هم نباشد، همین خواهد بود. مترجم)
۱۱
· جنبه بنیادی دوم مسئله حقیقت با توسعه تاریخی شناخت بشری در رابطه است و در مناسبت حقیقت مطلق با حقیقت نسبی تبیین می یابد.
۱۲
· ما در هر روند شناخت به حقیقتی عینی دست می یابیم، که این احکام حاوی آنند.
· این اما حقیقت نهایی، قطعا معتبر، بسته و ابدی نیست.
۱۳
· مفهوم حقیقت نسبی حاکی از این است که شناخت حقیقت عینی روندی بی پایان است و هر حقیقت شناخته شده همیشه فقط در چارچوب سرحدات معینی و با درجه معینی از دقتمندی با واقعیت عینی مطابقت دارد.
۱۴
· اما نباید فراموش کرد که هر حقیقت نسبی علیرغم نسبیت، در عین حال حاوی عناصری مطلق و ناموقتی است و از این رو گامی به سوی حقیقت مطلق است.
۱۵
· مفهوم حقیقت مطلق مشخص کننده جهت و گرایش مجموعه روند شناخت بشری در توسعه تاریخی اش است.
۱۶
· با کشف حقایق نسبی همواره جدیدتر، شناخت بشری به حقیقت مطلق نزدیکتر می شود.
· البته بدون اینکه در نقطه زمانی معینی بتواند قطعا به حقیقت مطلق برسد.
۱۷
· در مناسبت حقیقت نسبی و حقیقت مطلق، خصلت دیالک تیکی روند شناخت بشری خود را نشان می دهد.
۱۸
· ما باید میان تعریف حقیقت و معیار حقیقت تفاوت قایل شویم.
۱۹
· عالی ترین معیار حقیقت، پراتیک است.
· مراجعه کنید به پراتیک
پراتیک
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3011
پایان
۲۰
· اگر شناختی در کاربست پراتیکی (عملی) اش به نتیجه پیشایپش تعیین شده، منجر شود، آنگاه آن دلیل غیرقابل ردی بر آن است که آن تصویر حقیقی ئی از واقعیت عینی است.
· یعنی تصویر در سرحدات آنچه که پراتیک نشان داده، واقعا با اصل مطابقت دارد.
۲۱
· علاوه بر پراتیک به مثابه عالی ترین و تعیین کننده ترین معیار حقیقت، معاییر دیگری نیز وجود دارند که حاوی خصلت مستخرجه (استخراج شده) اند.
۲۲
· در شناخت مدرن، معیارهای تئوریکی (نظری) حقیقت، مثلا قوانین منطق فرمال (صوری)، قوانین طبیعی بنیادی و ثوابت طبیعی نقش بزرگی بازی می کنند.
· برای اینکه بسیاری از زمینه های شناخت با پراتیک به طرز باواسطه مرتبطند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر