شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)
حکایت دهم
بخش دوم
۱
حافظ
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش
که نیستی است، سرانجام هر کمال که هست
معنی تحت اللفظی:
غم بود و نبود را مخور.
سرانجام هر تکاملی، زوال است.
حافظ
در این بیت غزل،
تئوری (۱)
را
به شکل حرکت فواره وار تحریف می کند.
جواب
تئوری (توسعه)
را
به شکل حرکت فواره وار تحریف می کند.
مفهوم حرکت فواره وار
را
مدیون فروغ فرخ زاد هستیم.
فواره
اوج می گیرد.
ولی پس از رسیدن به اوج
سقوط می کند.
حرکت مکانیکی
(فواره وار)
اما
یکی از فرم های متنوع حرکت است.
ضمنا
ساده ترین فرم حرکت است.
توسعه در کل هستی
اما
در
تحلیل نهایی
بالنده
است
و
نه
میرنده.
بهتر شونده و کاملتر شونده
است
و
نه
بدتر شوند و ناقص تر شونده.
برای درک روند توسعه
باید با دیالک تیک پیوست و گسست آشنا شد.
مثال:
ما هم در عرصه طبیعت و هم در عرصه جامعه و هم در رعصه تفکر
با بهتر شدن نسل اندر نسل نباتات و جانوران و انسان ها و اندیشه ها
آشنا می شویم.
دلیل این بالندگی توسعه چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
این است
که
نسل جدید
طبیعتا
(یعنی به حکم طبیعت)
به
نفی دیالک تیکی نسل قدیم
مبادرت می ورزد.
مثال:
کودک
جنبه ها و جوانب مثبت و مفید مادر و پدر
را
از آن خود می کند.
یعنی
دستاوردهای نسل قدیم را حفظ می کند، تداوم و تکامل می بخشد
(پیوست، پیگیری، استمرار، تداوم نسل اندر نسل)
ولی همزمان جنبه ها و جوانب منفی و مرده، مخرب و مزاحم مادر و پدر
را
نفی و حذف می کند.
(گسست، شکست، قطع نسل اندر نسل)
به همین دلیل از دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست) سخن می رود که یکی از مهم ترین دیالک تیک های مارکسیستی برای توضیح توسعه است.
قانون دیالک تیکی مهم دیگر برای درک و توضیح توسعه در کل هستی،
گذار جبری، عینی و ناگزیر از تغییرات کمی به تغییرات کیفی است.
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها
در تغییر کمی تدریجی اند.
مثال
در
هر نطفه در بطن موجود زنده
تدریجا تغذیه و رشد می کند.
به
لحاظ کمی
(وزن، حجم، اندازه، شکل، هیئت، طول، عرض)
افزایش می یابد.
پس از رسیدن به حد عینی
به
جهشی ناگهانی
کیفیت سابق خود
را
ترک می گوید
(رحم مادر را ترک می گوید)
و
کیفیت نوینی
کسب می کند.
(تولد می یابد و موجودیت جامعتی کسب می کند.)
نوزاد
را
اگر با نطفه مورد مقایسه قرار دهیم
به
سیر بالنده توسعه پی می بریم
و
به
بطلان حرکت فواره وار و دایره وار نیز.
هسته معقول در حرکت فواره وار
تریاد پیدایش ـ رشد ـ زوال
است:
زاده شدن، رشد کردن و مردن.
این تریاد اما لایزال است:
مرگ درخت
به
معنی عدم آن نیست.
درخت منفرد
به
ظاهر می خشکد و تجزیه می شود.
ولی در روند رشد خود
رشد صدها درخت را امکان پذیر می سازد.
یعنی در صدها درخت چه بسا بهتر از خود ادامه حیات می دهد.
حافظ
تریاد پیدایش ـ رشد ـ زوال
به
شکل دوئالیسم کمال و زوال بسط و تعمیم می دهد،
بعد زوال را چنان مطلق می کند
که تریاد یاد شده به دوئالیسم هست و نیست تنزل می یابد و عملا فرو می پاشد.
بدین طریق، سرانجام هر کمالی زوالی (نیستی) تلقی می شود.
این ادعای بی شرمانه با حقایق روشن زندگی در تناقض آشکار قرار دارد.
اگر سرانجام هر کمالی نیستی می بود، جامعه بشری می بایست، یا اصلا به وجود نیاید و یا اگر هم به وجود می آمد، در مرحله توحش و بربریت آغازین درجا بزند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر