۱۳۹۹ آبان ۱۸, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۲۶)

 

شین میم شین

نه 

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

اندیشیدن مادر زادی.

 

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

حکایت یازدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۳۳) 

 

۱

بکن، پنبه غفلت از گوش هوش

که از مردگان پندت آید به گوش

 

معنی تحت اللفظی:

«پنبه غفلت از گوش هوش بیرون آور تا پندی از مرده ها بشنوی

 

سعدی

در این بیت شعر

مردگان را به اندرزگویی به زندگان وامی دارد.

 

دلیل این کردوکار سعدی

معیار معرفتی فئودالی رایج از دیرباز است:

اعضای جامعه

هر چه مسن تر

به

همان اندازه

داناتر.

 

این معیار معرفتی سعدی

از این نظر درست است که آدم ها هرچه بیشتر عمر کنند، تجارب بیشتری می اندوزند

و

تجربه

زادگاه دانش تجربی است.

 

ایراد این معیار معرفتی فئودالی

این است

که

تجربه صرف

هنوز به معنی دانش تجربی نیست.

اگرچه بهتر از هیچ است.

 

تجربه در صورتی زادگاه دانش ترجبی خواهد بود

که

روی آن کار فکری صورت گیرد و تجربه به تئوری استحاله یابد.

دیالک تیک تجربه و نظریه (امپیری و تئوری) یکی از دیالک تیک های مهم تئوری شناخت (معرفت) مارکسیستی است.

 

 دلیل دیگر سعدی در برجسته کردن مردگان

تبلیغ عمل خیر

با اشاره به ناپایداری هستی انسانی و مرگ بی چون و چرای همه انسانها، صرفنظر از وابستگی طبقاتی آنها و ضرورت سرمایه گذاری برای دنیای دیگر است.

 

با استناد به همین ناپایداری هستی انسانی، همشهری سعدی،

 حافظ و هموطن او، خیام

مردم را به خوشباشی، عیاشی، بی خیالی، غنیمت شمردن دم، بی تفاوتی، رضا و تسلیم فرامی خوانند:

 

۱

مقام اصلی ما، گوشه خرابات است

خداش خیر دهاد، آنکه این عمارت کرد.

 

حافظ در این بیت، مردم را به میخوارگی مدام و تخریب شعور رهائی بخش فرامی خواند.

 

۲

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست

از بهر این معامله غمگین مباش و شاد.

 

معنی تحت اللفظی:

چون هم سرمایه از دست خواهد رفت و هم سود و زیان

پس بی خیال داد و ستد باش.

 

حافظ در این بیت،

جزم مرگ ناگزیر

را

 به

 مثابه تریاک بی خیالی

 در رگ خواننده خود تزریق می کند و میان سود و زیان در دیالک تیک سود و زیان علامت تساوی می گذارد.

 

دیگر کسی نباید علیه بیداد اجتماعی حتی بیندیشد،

چه برسد به تشکل، اتحاد، اندیشه، عمل، مقاومت و پیکار.

 

ششصد سال بعد،

نیما،

آنتی تز سعدی و حافظ،

دیالک تیک سود و زیان را از نو و با محتوای دیگر و دیگرگونه ای مطرح خواهد ساخت.

 

۳

می خور، که هر که آخر کار جهان بدید

از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت.

 

حافظ در این بیت، ناپایداری حیات را دلیل بر میخوارگی و سرکوب عقل می داند.

 

۴

به می عمارت دل کن، که این جهان خراب

بر آن سر است، که از خاک ما بسازد خشت.

 

معنی تحت اللفظی:

با میخوارگی خانه دل را آباد ساز.

این دنیای خراب

سودای ساختن خشت از خاک اندام ما را در سر دارد.

 

حافظ در این بیت، کمافی السابق به حمله علیه جهان مادر می پردازد و آن را به خشت سازی از خاک اندام خود متهم می کند.

 

او پایان زندگی خود را پایان زندگی بشریت می پندارد.

 

این کسب و کار همه نمایندگان طبقات اجتماعی در حال زوال است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر