امیر هوشنگ ابتهاج
(سایه)
(اسفند ۱۳۰۶)
تحلیلی
از
میم حجری
مارکسیست اسلامی
ه. الف. ابتهاج
یا حسین ابن علی
خون گرمِ تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمهی خون مینوشد
کربلایی است دلم:
سرِ حق بر نیزه است
خیل آزادگی
آواره صحرای ستم
از
سیهکاری شمران و یزیدان
فریاد
یا حسین ابن علی
همتت
همره حق جویان
باد!
پایان
۱
کربلایی است دلم:
سرِ حق بر نیزه است
خیل آزادگی
آواره صحرای ستم
از
سیهکاری شمران و یزیدان
فریاد
معنی تحت اللفظی:
دلم به صحرای کربلا می ماند.
سر حق را بر سر نیزه زده اند.
خیل آزادگان را سرکوب و اسیر و آواره ساخته اند.
داد از بیداد شمران و یزیدان.
۲
کربلایی است دلم:
سرِ حق بر نیزه است
سایه
برای استحاله دلش به صحرای کربلا،
دلیل دارد.
دلیل اولش این است
که
سر حق
را
بر سر نیزه زده اند.
حق
مفهومی فقهی، فلسفی و علمی
است
و
حاوی معانی مختلف است.
حق
در
فقه
به معنی خدا ست.
حق تعالی.
حق
ضمنا
یکی از مفاهیم علم الحقوق و فلسفه حقوقی
است.
حق
در
واژه نامه ها
به
معنی حقیقت
است.
۳
کربلایی است دلم:
سرِ حق بر نیزه است
سایه در این جمله
حق
را
به
مثابه مفهوم
به
کار می برد.
مفهومی
که
از
تجرید شهدا
(مثلا امام حسین و یاران و یا سران و سرداران و زنان و جوانان حزب توده)
تشکیل یافته است.
این هم به معنی قلمداد کردن امام حسین (حزب توده) به مثابه حق و یزید (طبقه حاکمه طویله جماران) به مثابه ناحق
به
معنی فقهی آن است
و
هم
می تواند
به
معنی جانبداری امام حسین و یاران (حزب توده ایران)
از
حقیقت
باشد.
سایه
اما
حتی
سایه اش
توده ای است.
اعدام یاران سایه و زنده گذاشتن خود سایه
خریت بزرگ خمینی و خامنه ای و کوسه و کفتار جماران بوده است.
پس از چند دقیقه گپ و گفت،
سایه میگوید:
سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم.
اگر
تاریخ سرایش این شعر کوتاه تر از آه
تقریر یافته بود،
منظور سایه از حق و ضمنا امام حسین
می توانست حزب توده باشد
و
عنوان شعر
(اربعین)
چهل روز پس از اعدام سران و سرداران و زنان و جوانان حزب توده باشد.
حریف مؤلف «پیر پرنیان اندیش» از سایه می خواهد که این شعر
را
چاپ کند.
چاپش کنید
استاد.
سایه می گوید:
«نه بابا، روزگار مساعد نیست.»
منظور سایه شاید این باشد،
که
سید علی و شمران و یزیدان دیگر هنوز بر سر کارند
و
شرایط عینی برای چاپ این شعر هنوز مساعد نیست.
از ما گفتن.
سید علی باید جلادانش را به سراغ سایه بفرستد تا همان بلا را بر سرش آورند
که بر سر فریدون فرخزاد آوردند:
سرش را در سنت شمر لعین ببرند و آلت تناسلی اش را در دهانش بگذارند.
شمر لعین هم شیخ ریشویی از طراز سید علی بود.
سؤال حالا این است
که
اگر عنوان این شعر به قول شاعر
اربعین
بوده
پس
چرا
مارکسیست اسلامی،
کربلایی است، دلم
و
باغ گل سرخ
شده است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر