۱۳۹۹ فروردین ۲۱, پنجشنبه

پراتیک



 پروفسور دکتر
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و
دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان 
شین میم شین 
 

۱
·    واژه «پراتیک» در فلسفه مارکسیستی – لنینیستی به معنی مجموعه روند جامعه ای تحول واقعیت عینی توسط آدمیان است که بخشا و یا کلا با نفوذ افکار در واقعیت عینی هدایت می شود.

·    (این بدان معنی است که پراتیک در وحدت دیالک تیکی با تئوری وجود دارد و توسط تئوری هدایت می شود.
·    تئوری ئی که از پراتیک برخاسته است. مترجم)

۲
·    این روند (پراتیک)، نحوه وجودی واقعی بشریت است.

۳
·    این روند (پراتیک)، به معنی بازتولید مستمر بشریت است.

۴
·    اگر ما در «سوبژکت»، بشریتی را در نظر می گیریم که به طرز جامعه ای سازمان یافته است و در «اوبژکت»، زیرعرصه ای از واقعیت عینی را در نظر می گیریم که سوبژکت بر آن تأثیر دگرگونساز می گذارد، پس  پراتیک عبارت است از تحول مادی اوبژکت توسط سوبژکت.

۵
·    نحوه و نوع این تحول بسته به عوامل زیر است:

الف
·    بسته به کلیه جنبه ها و جوانب سوبژکت است.

ب
·    بسته به  سطح توسعه وسایل مادی سوبژکت است.

پ
·    بسته به  سازمان اجتماعی سوبژکت است.

ت
·    بسته به  بضاعت فکری بالقوه و بالفعل سوبژکت است.
 
۶
·    مفهوم مارکسیستی پراتیک فقط در نتیجه انقلاب فکری می توانست تشکیل گردد.
·    انقلابی که در اثر آن فلسفه مارکسیستی در مجموع پدید آمد.

۷
·     مفهوم مارکسیستی پراتیک با کشف مارکس و انگلس مبنی بر اینکه تولید نعمات مادی شالوده مجموعه روند حیاتی بشری را تشکیل می دهد و تعیین کننده همه جانبه آن است، در پیوند بوده است.

۸
·    با توسعه تاریخی تولید نعمات مادی، پراتیک نیز از مراحل مختلف می گذرد.

۹
·    تنها وجود مناسبات تولیدی سوسیالیستی است که امکان آن را پدید می آورد که نه تنها زیرعرصه های پراتیک، بلکه پراتیک به طور کلی به طرز برنامه ریزی شده صورت گیرد.

۱۰
·    مفهوم مارکسیستی پراتیک در سال های ۴۰ قرن ۱۹ توسط مارکس و انگلس در چالش با درک ایدئالیستی هگلیانیست های جوان (ب. باوئر، م. اشتیرنر، د. اف. اشتراوس و غیره) از پراتیک تشکیل یافته است.

·    مراجعه کنید به انگلس و مارکس، «خانواده مقدس»، مارکس و انگلس، «ایده ئولوژی آلمانی»

۱۱
·    درک ایدئالیستی پراتیک که هگلیانیست های جوان فقط نماینده آن بودند و به طرز سیاسی آن را مؤکدا مورد استفاده قرار می دادند، بر آن است که افکار آدمیان و یا موجودات فکری از قبیل خدا و روح جهانی و غیره قبل از همه تعیین کننده روند حیاتی بشری اند.

۱۲
·    اگرچه در پشت این  نگرش، شناخت کلا غلط مناسبات حیات مادی و حیات فکری آدمیان نهفته است، اما نباید نادیده گرفت که تعدادی از فلاسفه ماقبل مارکسیستی خدمت ارزشمندی به آموزه علمی پراتیک کرده اند.

۱۳
·    این به ویژه در مورد نمایندگان فلسفه کلاسیک آلمان صادق است که مناسبت اکتیو و کوشای آدمیان نسبت به اوبژکت را برجسته کرده اند:
·    از انجمله اند:
·    کانت، فیشته و هگل.

۱۴
·    مثلا هگل در اثر خود تحت عنوان «فنومنولوژی روح» به نقش کار برای وجود (اگزیستانس) و توسعه انسانی اشاره کرده است.

۱۵
·    معنی واژه «پراتیک» در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی  را نباید با معانی رایج از همین واژه در خارج از این رشته زبانی ـ فلسفی عوضی گرفت.

۱۶
·    مفهوم مارکسیستی پراتیک همیشه مجموعه روند کردوکار مادی جامعه ای را در مد نظر دارد و نه کردوکار فردی را.

۱۷
·    درک مارکسیستی ـ لنینیستی پراتیک ضمنا برای فهم روند علمی شناخت از اهمیت بنیادی برخوردار است.

۱۸
·    با درک مارکسیستی ـ لنینیستی پراتیک امکان آن پدید می آید که کردوکار معرفتی آدمیان به مثابه چیزی درک شود که ماهیتا  بالضروره با پراتیک در پیوند است و پیداپیش و انجام خود را در پراتیک پیدا می کند.

۱۹
·    پراتیک به مثابه کردوکار بخشا و یا کلا آگاهانه، نمی تواند بدون ایده ها و اندیشه هایی راجع به واقعیت عینی صورت گیرد.

·    (در روند پراتیک، ایده و اندیشه مادیت و شیئیت می یابد.
·    عمله و بنا در روند کار (پراتیک) مدل فکری مربوط به خانه را جامه عمل می پوشانند.
·    یعنی پراتیک کردوکار اندیشیده ای است.
·    در روند پراتیک اندیشه در واقعیت عینی نفوذ می کند و واقعیت عینی را دگرگون می سازد.
·    خانه عبارت است از نفوذ اندیشه مربوط به خانه در خاک و سنگ و آهک و کاه و سیمان و آب و اهن و غیره و تبدیل آنها به خانه واقعی.
·    مترجم)

۲۰
·    بنا بر این، پراتیک در روند شناخت جامعه ای نقش زیر را به عهده دارد:

الف
·    پراتیک در روند شناخت جامعه ای، بنیان حقیقت و معیار حقیقت است.

ب
·    پراتیک در روند شناخت جامعه ای، نیروی محرکه شناخت و آماج شناخت است.

۲۱ 
·    منظور از مفهوم «بنیان شناخت»، چیزی است که به واسطه آن، روند جامعه ای شناخت به اطلاعات خود راجع به واقعیت عینی می رسد.

۲۲
·    منظور از مفهوم «معیار حقیقت»، چیزی است که مقایسه افکار با بافت واقعی واقعیت عینی صورت می گیرد.

۲۳
·    منظور از مفهوم  «نیروی محرکه شناخت»، چیزی است که روند جامعه ای شناخت را تاریخا (به طور تاریخی) به راه و حرکت می اندازد.

۲۴
·    منظور از مفهوم «آماج شناخت»، چیزی است که روند جامعه ای شناخت، خدمتگزار آن است.  

۲۵
·    کردوکار شناخت آدمیان که به واسطه پراتیک به طور همه جانبه تعیین می شود، بنا بر نتایج (معرفتی) حاصله، به نوبه خود بر پراتیک تأثیر اکتیو می گذارد.
·    برای اینکه این نتایج، پلان بندی و آماج گرایی کردوکارهای عملی (پراتیکی) را، یعنی پیش بینی توسعه تاریخی و غیره را امکان پذیر می سازند.

۲۶
·    بنابرین، نه فقط پراتیک در مقابل شناخت، نقش مهمی بازی می کند، بلکه شناخت هم در مقابل  پراتیک نقش مهمی به عهده دارد.

۲۷
·    تأثیر متقابل پراتیک و شناخت، امروزه با توجه به مسائل زیر وضوح ویژه ای کسب می کند:

الف
·    با توجه به توسعه (تبدیل) علم به نیروی مولده بی واسطه

ب
·    با توجه به انقلاب علمی و فنی

پ
·    با توجه به ساختمان سوسیالیستی جامعه

۲۸
·    عرصه های پیشرفته تولید را امروزه بدون استفاده مستمر از علم، نه، می توان حفظ کرد و نه، بدون جریان علمی منطبق با آن، توسعه داد.

۲۹
·    تشکیل جامعه سوسیالیستی  که در چارچوب آن، انقلاب علمی و فنی می تواند قاطعانه و پیگیرانه صورت گیرد،  مستلزم استفاده مستمر از علم برای تغییر و هدایت عملی واحدهای اجتماعی فراگیر است.

۳۰
·    این حقیقت امر  معمولا به مثابه «نقش رشد یابنده شعور در سوسیالیسم» توصیف می شود.

۳۱
·    این بدان معنی است که علم و اگر به نام بنامیم، علم الجامعه در سوسیالیسم اهمیت عملی بزرگ و دم افزون دارد.

۳۲
·    ضمنا پژوهش های سوسیولوژیکی نیز مقام مهمی کسب می کنند.

۳۳
·    استفاده از علم برای ساختمان سوسیالیستی جامعه البته فقط در جایی جامه عمل می پوشد که سمتگیری قاطعانه و پیگیرانه مجموعه پژوهش علمی به سوی حوایج اقتصاد ملی مربوطه باشد.

۳۴
·    با آن، پیامد های دوربرد برای سازمان و اجرای پژوهش علمی در سوسیالیسم  و برای آموزش و پروش علمای سوسیالیستی آتی در رابطه اند.  

۳۵
·    همه جوانب پراتیک هم تعیین کننده  کسب معارف (شناخت ها) اند و هم تعیین کننده استفاده از معارف (کاربست معارف) اند.

۳۶
·    کسب معارف و استفاده از معارف هم وابسته به درجه اثرگذاری مادی پراتیک است، هم وابسته به سازماندهی و سازمان یابی جامعه ای پراتیک است و هم بر طبق ایده ها و اندیشه ها جامه عمل می پوشد. 

۳۷
·    امروزه صنعتی گشتن علوم،  نشاندهنده آشکار وابستگی کسب شناخت به دامنه و عمق اثرگذاری مادی پراتیک بر واقعیت عینی است.

۳۸
·    این حاکی از آن است که در عرصه های به لحاظ صنعتی و سیاسی مهم علوم معاصر، فقط آنجا امکان رشد معرفتی تعیین کننده پدید می آید که جامعه وسایل مادی منطبقه را و روی هم رفته وسایل پژوهشی پر هزینه را (رآکتور اتمی، اوتومات های محاسبه ای، سفینه های فضایی و غیره را) در اختیار داشته باشد.

۳۹
·    به همین دلیل تولید آلات علمی برای پیشرفت معرفتی اهمیت روز افزونی کسب می کند.

۴۰
·    وابستگی کسب شناخت و کاربست شناخت به مناسبات تولیدی که در چارچوب آن مناسبات، پراتیک و یا عرصه هایی از پراتیک صورت می گیرد، امروزه تفاوت اثرگذاری مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و سوسیالیستی بر پیشرفت علمی را آشکار می سازد.

۴۱
·    در حالیکه مناسبات تولیدی سوسیالیستی با قوانین توسعه علوم مدرن مطابقت دارد، مناسبات تولیدی کاپیتالیستی هم با قوانین توسعه علوم مدرن و هم با حوایج عینی پژوهش علمی  در تضاد روز افزون قرار دارد.

۴۲
·    از این رو، آنجا که علوم در خدمت آماج های امپریالیستی است، الزامات ناشی از انقلاب علمی و فنی مبنی بر جلب توده های خلق به کار علمی اکتیو نمی توانند امکان پذیر گردند:

الف
·    همان طور که میلیتاریزاسیون علوم در کشورهای امپریالیستی نشان می دهد.

ب
·    و یا همانطور که محدودسازی معرفتی مردم به سبب انحصار آموزشی ـ پرورشی در کشورهای سرمایه داری نشان می دهد.

پ
·    و یا همانطور که انحراف فکری مردم از طریق مانی پولاسیون فکری کاپیتالیستی نشان می دهد.

۴۳
·    همه این تشبثات در جهت تحمیق توده های خلق برای حفظ نظام اجتماعی کهنه گشته صورت می گیرند.

۴۴
·    همین شرایط، سبب می شوند که ایده ئولوژی بورژوایی عاجز از تعیین جایگاه علم در جامعه و نسبت به واقعیت عینی باشد.
·    چیزی که پیامدش، گرفتاری علم در بحران جهان بینانه مداوم در کشورهای کاپیتالیستی است.

۴۵
·    از سوی دیگر تحت مناسبات تولیدی سوسیالیستی مناسبت مطلوب (اوپتیمال) میان علم و عمل (پراتیک) به هیچ وجه من الوجوه به طور خود به خودی برقرار نمی شود.

۴۶
·    تحت مناسبات تولیدی سوسیالیستی، هم رهبری سانترال (مرکزیت محور) اقتصاد صورت می گیرد و هم رهبری سانترال علم.

۴۷
·    همین رهبری سانترال اقتصاد و علم سبب می شود که علم بتواند به طرز قاطع و پیگیر در مطابقت با حوایج اقتصادی ـ ملی توسعه یابد و به کار بسته شود.

۴۸
·    پراتیک نه تنها تعیین کننده انتخاب موضوعات معین برای بررسی علمی و درجه تبیین فکری آن است، بلکه ضمنا تعیین کننده نحوه و نوع پژوهش است.
·    یعنی تعیین کننده ساختار کردوکار تئوریکی است.

۴۹
·    از آنجا که پراتیک قبل از همه معارفی (شناخت هایی) را طلب می کند که کردوکار آماجمند و هدفخوان حتمی را امکان پذیر سازد، علم باید به پژوهش قانونمندی های عینی متمرکز شود.

۵۰
·    برای اینکه فقط شناخت است که توان برآورده ساختن کامل اثر پراتیکی (عملی) را دارد.

۵۱
·    شناخت قوانین که توسط پراتیک الزامی می گردد، به نوبه خود فقط تعیین کننده ساختار کردوکار تئوریکی است.

۵۲
·    از آنجا که قانونمندی های عینی را فقط با شناخت واقعیات اموری می توان شناخت، که در آنها، این قانونمندی ها نمودار می گردند، پژوهش علمی به دو سطح زیر طبقه بندی می شود:

الف
·    سطح امپیریکی (تجربی، عملی)

ب
·    سطح تئوریکی (نظری، علمی)

·    (این به معنی دیالک تیک امپیری و تئوری است. مترجم)

۵۳
·    این حقیقت امر برای متدئولوژی حاکی از آن است که فقط آنجا که جایگاه خاص علم در روند جامعه ای کلی درک شود، می توان به درک حوادث علمی ـ اسلوبی (متدیکی) و تقویم (قوام بخشیدن) مطلوب منطبق با آن نایل آمد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر