۱۳۹۸ اسفند ۱۷, شنبه

سیری در شعری از شهناز هماپور (۲۴)


ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
احمد شاملو
هوای تازه
(۱۳۳۵)
تنها...
 
۱
خداوندانِ شما 
به
 سی‌زیفِ بیدادگر 
خواهند بخشید
 
من 
پرومته‌ی نامرادم
که 
از 
جگرِ خسته
کلاغانِ بی‌سرنوشت 
را 
سفره‌یی گسترده‌ام

غرورِ من 
در
 ابدیتِ رنجِ من
 است
تا 
به 
هر سلام و درودِ شما، 
منقارِ کرکسی
 را 
بر 
جگرگاهِ خود 
احساس کنم.

معنی تحت اللفظی:
غرور من
به
دلیل زجر مادام العمر من است:
من از هر سلام شما
همانقدر زجر می برم
که
جانوری از منقار کرکسی رنج می برد.

جست و جوی انجسام منطقی 
در
عشعار شعرای طویله جماران
«کردوکار خر است.»
 
این بند شعر شاعر معتاد به تریاک و حشیش و هروئین
مملو از ایرادات تجربی، واقعی و منطقی است:
 
۲
من 
پرومته‌ی نامرادم
که 
از 
جگرِ خسته
کلاغانِ بی‌سرنوشت 
را 
سفره‌یی گسترده‌ام
 
اگر شاملو در ادعای خودخواهانه خود پیگیر باشد و پرومته وش باشد،
از فرط حواس پرتی
کلاغان
را
با 
کرکس
جایگزین می سازد
و
سلام و درود توده «زباله»
را
به
منقار کرکس
تشبیه می کند
و
نه
به
منقار کلاغان.
 
۳
غرورِ من 
در
 ابدیتِ رنجِ من
 است
تا 
به 
هر سلام و درودِ شما، 
منقارِ کرکسی
 را 
بر 
جگرگاهِ خود 
احساس کنم.
 
طرز و طریق فرمولبندی این بند شعر
غیرمنطقی است.
 
اولا
نمی توان
به
ابدیت رنج خود
به
هر دلیلی
مغرور بود.
 
غرور
اصولا و اساسا
به
دلیل داشتن فضلیتی
است
و
نه
به
دلیل تحمل ذلتی.
 
فخر پرومته
می تواند به دلیل اهدای آتش و اموزش دانش و پزشکی به توده باشد
و
نه
به
دلیل زجر.
 
وجه مشترک مهم فاشیسم با فوندامنتالیسم
ایدئالیزاسیون زجر و رنج و ریاضت و شکست و شکنجه و ذلت است.

اگر
حسین بن علی
شکست نخورده بود،
اینهمه هوادار
نمی داشت.

اگر
توده ای ها، فدائیان و مجاهدین و دیمدام و لیملام
اعدام نشده بودند،
پشیزی برای شاملو و شرکاء
نمی ارزیدند.

شاملو
می توانست بی شرمانه بر روی تک تک آنها نیز تف بیندازد و بگذرد.
سرودن شعر برای آنان
نه
به
دلیل عظمت شخصیتی و فکری آنها،
بلکه به دلیل شکست و شهامت و شهادت آنها ست.

همرزمان همان وارطان و یاران
که
به
عوض شهامت فئودالی،
فراست پرولتری
از
خود
نشان داده اند،
در
انسانتصویر شاملو و شرکاء
منفورند.


برای آشنایی با انسانتصویر فاشیستی شاملو
عشعار عنقلابی او
باید تحلیل شوند.

۴
غرورِ من 
در
 ابدیتِ رنجِ من
 است
تا 
به 
هر سلام و درودِ شما، 
منقارِ کرکسی
 را 
بر 
جگرگاهِ خود 
احساس کنم.

رنج ابدی شاملو
از
این است
که
کسانی به امثال او سلام می دهند و درود می فرستند.

سؤال این است
که
اگر
کسی
به
این لاشخورها
به 
عوص سلام و صلواة و مدیحه و ستایش و تعظیم و تکریم،
بی اعتنا می بود
و
یا
اهانت می کرد،
چه به نصیب می برد؟
 
از قضا کسی بوده که به شاملو چپ نگریسته است.
 
شعری از شاملو تحت عنوان «نشانه» 
واکنش او به چنین کسی بوده است:

 
نشانه

شغالی گر
ماه بلند را دشنام گفت

پیران شان مگر
نجات از بیماری را
تجویزی اینچنین فرموده بودند.

فرزانه در خیال خودی
اما
که به تندر پارس می کند (می کنی؟) 
گمان مدار که به قانون بوعلی
حتی
جنون را
نشانی از این آشکاره تر
بدست کرده باشند.

  معنی تحت اللفظی:
  شغالی که دچار بیماری «گر» بوده به ماه بلند دشنام می دهد.
  پیران شغالان شاید دشنام گفتن را درمان درد گر گرفتگی دانسته اند.
  به خیال خودت فرزانه هستی که به تندر پارس می کنی.
  حتی در کتاب «قانون الطب» ابوعلی سینا 
نشانی بهتر از این برای جنون 
تعیین نشده است.

۱
 
  شاملو  در این شعرش
 خود
 را 
با 
ماه بلند و تندر
 و
 مخالفین خود 
را 
با 
سگان و شغالان بیمار 
و
دیوانه
یکسان قلمداد می کند.

این بدان معنی است
که
نفرت به توده
ذاتی نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.
 
یعنی
برای این جماعت
سلام و صلواة و تکبیر و تعظیم و تکریم و دشنام و تحقیر و توهین و تخریب توده یکسان است
و
تغییری در توده ستیزی آنها نمی دهد.
 
تئوری نخبگان
ستون اساسی ایده ئولوژی فاشیسم و فوندامنتالیسم
است
و
توده
در
این تئوری فاشیستی
زباله 
است
و
نه
آدم.
 
دلیل دیگر توده ستیزی این جماعت
خردستیزی آنها ست.
 
سعدی
دیالک تیک طبقه حاکمه فئودالی و توده
را
به
طرز رئالیستی و راسیونالیستی
تصویر کرده است:
سلاطین خر و بی خرد فئودالی
«به
سلامی گردن زنند
و
به
دشنامی
خلعت بخشند.»
 
یعنی وارونه بین و وارونه عندیش اند.
 
اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
اما
به
مراتب بدتر و خرتر و خردستیزتر
از
سلاطین فئودالیسم  
اند.


سرکوب خونین و زجربار اعضای حزب توده
دال بر همین حقیقت امر
است.
 
۵
 
غرورِ من 
در
 ابدیتِ رنجِ من
 است
تا 
به 
هر سلام و درودِ شما، 
منقارِ کرکسی
 را 
بر 
جگرگاهِ خود 
احساس کنم.
 
شاملو
ضمنا
بیسواد است.
 
کرکس
لاشه خوار
است
و
لاشه
زنده نیست تا از منقار کرکس بر جگرگاهش
رنج ابدی ببرد. 

این بند از شعر شاملو
به
معنی شلیک بر ران مبارک خویش
است.

شاملو
خود
را
عملا
لاشه
تصور و تصویر می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر