۱۳۹۷ اسفند ۲, پنجشنبه

سیری در شعری از رضوان مظاهری


 
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
 
رضوان مظاهری

می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!

چشم در چشم، چنان غرق تماشای تو ام
که محال است ته قصه به حاشا برسد

آنچه از مستی و انگور سرودند، نشد
پلک وا کن که غزل باز به معنا برسد

آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد

هر چه چنگ است، به تسخیر دلت خواهم زد
اگر آن لحظه ی ناچار تقلا برسد

«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

دل این رود که خشکید، از این شهر، نرو
که مبادا ترکی از تو به دریا برسد !

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

۸

۹

۱۰
 
۱۱

۱۲

۱۳

۱۴

۱۵

۱۶

۱۷

۱۸

۱۹

۲۰

۲۱

پایان
-->

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر