۱۳۹۶ دی ۱۳, چهارشنبه

شغالی گر و ماهی بلند (۲۷)

ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
 
 
شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) در رثای مرتضی کیوان
كیوان ستاره بود 
هوشنگ ابتهاج 
(سایه) 

۱
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
معنی تحت اللفظی:
ما
از
نژاد آتش بودیم.
همزمان با آفتاب پا به عرصه هستی نهاده بودیم.
 
با
این تفاوت
که
سرانجام تیره و تار ما
تبدیل شدن به خاکستر بود.
  
۱
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
سایه
در این بند شعر
«ما»
را
یعنی خود و امثال خود
را
تافته ی جدا بافته ای تصور و تصویر می کند:
سایه و امثال او
از
نژاد برتر
هستند.
 
از
نژاد آتش 
هستند
که
بر 
برتر 
از 
نژاد خاک 
اند.
 
آتش
در 
قرآن کریم
هم
از
زبان ابلیس
برتر
از
خاک
تصویر می شود:
 
دلیل راسیستی ابلیس
بر 
برتری اش بر حوا و آدم،
این است 
که
  آندو 
از 
نژاد خاک
 اند 
و 
ملائکه و اجنه 
از
نژاد آتش 
اند.
 
۲
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
سعدی
دیالک تیک آتش و خاک
را
به شکل دیالک تیک غرور و تواضع بسط و تعمیم می دهد:
آتش
در 
قاموس سعدی،
سرکش
 است
و
خاک
سرافکنده.
 
شاعر حزب توده
چه بخواهد و چه نخواهد
تئوری فاشیستی نخبگان
را
نشخوار می کند:
خود و امثال خود 
را
از
نژاد آتش 
قلمداد می کند
و
توده
را
از
نژاد خاک و یا حتی زباله.
 
استالینیسم
همین وجه مشترک
را
با
فاشیسم
دارد.
 
درست به همین دلیل است
که
شاملو و شاملوئیسم و شاملوچیسم
توسط اندیشمندان حزب توده
به
چالش کشیده نمی شود.

مشخصه اصلی هنر همین است:
هنرمند
ماهیت طبقاتی خود
را
بی آنکه روحش حتی با خبر باشد،
در
اثر هنری اش
رو می کند.

حتی
اگر رهبر حزب توده باشد.

این بدان معنی است
که
هر مدعی توده ای بودن،
توده ای حقیقی
نیست.

به 
عمل
 کار برآید
به
سخنرانی 
نیست.

۳
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
سایه
گامی فراتر می نهد
و
خود و امثال خود
را
همزاد آفتاب
 قلمداد می کند.
 
این 
نیز
بدان معنی است
که
سایه
میان امثال خود و توده
 دره عمیق پرناشدنی حفر می کند.
 
اکنون
دیالک تیک و یا دوئالیسم خودستایی و توده ستیزی
آشکار می گردد
که
ستون اصلی شاملوئیسم و شاملوچیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
 
علت تئوریکی و معرفتی خریت و خطای حزب توده
در
 رابطه با فوندامنتالیسم شیعی
همین جا ست.
 
وقتی امام امت در گورستان ملت
منم منم
عربده می کشد،
کسی خم به ابرو نمی آورد.
 
برای اینکه هر خری در این خراب آباد 
خمینی سر و مر و گنده ای
 است
و
خود
را 
امامی،
هابیلی،
شرف کیهانی
تصور و تصویر می کند.
 
۴
ما 
از 
نژاد آتش 
بودیم
همزاد آفتاب بلند
 
 اما
با 
سرنوشت تیره خاکستر
 
جالب 
اما
روی دیگر مدال خودستایی است:
آتش بر خلاف خاک،
جرقه ای می زند و می میرد.
 
پیش شرط طبیعی و منطقی نخبه و برگزیده بودن، 
خودستیز بودن 
است:
دیالک تیک خودستایی و خودستیزی
 
درست به دلیل همین دیالک تیک،
خوش بینی سایه و امثال او،
خوش بینی در حرف و بدبینی در حقیقت است:
کسانی که از نژاد آتش و همزاد آفتاب اند،
سرنوشت تیره ای
دارند.
 
تئوری فاشیستی نخبگان
از
طویله پسیمیسم 
سر در می آورد.
 
از
طویله پسیمیسم سرشته به فاتالیسم (سرنوشتگرایی)
 
سایه 
به 
سبب بی خبری از علم الاشیاء،
خیال می کند
که
سرنوشت آتش،
خاکستر است.
 
آتش
اما
چیست؟
 
۵
آتش
فرمی 
از
انرژی و نیرو 
ست.
 
آتش
انرژی مقید موجود
در
پیوندهای مولکولی چیزها مثلا هیزم است.
 
هیزم
از پیوندهای ارگانیکی اتم های کربن و هیدروژن و اکسیژن و غیره
تشکیل یافته است.
 
اکسیداسیون مولکول های متشکله هیزم
به
گسست پیوند های مولکولی
و
آزاد گشتن انرژی مقید و در بند منجر می شود.
 
خاکستر 
بخشی از حاصل این سوخت و ساز است.
 
خاکستر
بخش غیرفرار سوخت و ساز است.
 
گازهای کربنیک و غیره
فرار اند.
 
خاکستر سرنوشت آتش نیست.
 
خاکستر نتیجه نهایی سوخت و ساز است.
 
چین ها و چروک های حیوانات و آدمیان
نیز
نتایج نهایی همین روند اکسیداسیون در اندام اند.
 
همین خاکستر اند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر