۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۶۹)

ویرایش و تحلیل از
ید الله سلطان پور
 
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
 
 او می داند 
چگونه حق و سهم خود را مطالبه کند و آینده را در مشت های خود بگیرد.
ما با شرکت در آماده کردن شرایط ذهنی انقلاب، 
تحولات عینی را دامن می زنیم. 
این است راه میان بر و یگانه راه . 
این است تنها راهی که 
معجزه انسانی را به ظهور می رساند. 
در هر راهی جز این راه، 
حتی اگر یک قطره خون از بینی یک مبارز بچکد،
 این خون قصور م است،
 چه رسد به اینکه دلیرترین فرزندان خلق قربانی شوند. 
 
خلق ما 
با هر یک از این قربانی ها
 زخمی تازه بر پیکر خود 
احساس می کند. 
این بهای گزافی است ...
 
رفیق توده ای
 با این توصیه درخشان لنین برای حرف های خود حجت آورده بود:
  «قربانی کردن یک انقلابی 
برای اینکه پست فطرتی برود تا پست فطرت دیگری جای او را بگیرد 
عاقلانه نیست.»
 
پایان
 
حریف توده ای و یا خود حیدر مهرگان در آسمان لایتناهی خیال، بال و پر می زند.
آن سان که حتی فرصت اندیشیدن به محتوا و معنای جفنگیات خود را ندارد:
 
۱
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و 
به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
 
حریف و یا حیدر متوجه نیست که در حزب توده نسل جوان جدید، نسل مارکسیست بر افتاده است.
به همین دلیل خود را و به احتمال قوی، اجامر فدایی فئودالی را «مارکسیست» جا می زند.
اگر کسی نظری بر سطح سواد تئوریکی رهبران واپسین حزب توده بیندازد، به تخیلی بودن این دعاوی حریف و یا حیدر پی می برد:
 
۲
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
 
 
در رأس حزب توده نسل جوان جدید، نورالدین کیانوری قرار داشته است که از چشمه های جوشان مارکسیسم، حتی لبی تر نکرده بود.
 
 پرسش ـ پاسخ های سرهم بندی شده او، اصلا ارزش خواندن ندارند.
چه رسد به داشتن ارزش تحلیل.
 
کیانوری اصلا مارکسیست نبوده است.
 
پیش شرط مارکسیست شدن، به قول مؤسس مارکسیسم، «از آن خود کردن فلسفه مارکسیستی» (خرد کل اندیش) است.
 
مارکس حتی تأکید مؤکد می ورزد و اضافه می کند:
این آش کشک خالشه، بخوره پاشه، نخوره پاشه.
(نقل به مضمون)

مراجعه کنید به تئوری رهایی نهایی (کمونیست ها امروز) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
 
 
مارکس بهتر از هر کس می داند که بدون تمرین و آموزش تفکر مفهومی، فرق تعیین کننده ای میان آدم و خر وجود ندارد.
 
خر که نمی تواند رسول اوتوریته ای باشد.
حزب تشکیل دهد.
دست به روشنگری علمی و انقلابی بزند.
از حقیقت عینی ـ پیگیرانه ـ  دفاع به عمل آورد.
در رأس جنبش انقلابی توده قرار گیرد و انقلاب اجتماعی زیر و زبر کننده ای را رهبری کند.
 
۴
 
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
 
 
شخصیت مهم دیگر در رهبری حزب توده، جوانشیر بوده است که بلحاظ بضاعت فکری صدبار بهتر از نورالدین کیانوری بوده است.
جوانشیر اما کمترین خبری حتی از فلسفه مارکسیستی (عقل کل اندیش) نداشته است.
این را هم در اثر ارجمند او تحت عنوان «حماسه داد» می توان دید و هم در ترجمه ی دو سه صفحه ای او از مطلبی فلسفی.
جوانشیر عزیز با تمامی زحمتی که به خود داده، نتوانسته معنی مطلبی را که ترجمه کرده، درک کند.
سواد تئوریکی جوانشیر به علم منفرد اقتصاد سیاسی محدود می شود.
با علوم منفرد اما فقط می توان به جزئیات هستی پرداخت و نه به کل هستی.
 
۵
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است.
 
تئوریسن کذایی حزب توده، احسان طبری عزیز بوده است که مرده اندیش است.
احسان طبری حجم عظیمی از دانش در رشته های مختلف در حافظه دارد و خیلی چیزها را ازبر می داند.
ولی توان تفکر (خود اندیشی) ندارد.
به زبان هوشنگ ابتهاج عزیز، «زنده اندیش» نیست.
 
بدبختی روشنفکران عیرانی ـ همه از دم  ـ همین مرده اندیشی ناشی از تغذیه (خوردن و خوراندن) افکار مرده است.

در میراث احسان طبری، هم می توان به اندیشه های ارزشمند از گنجینه جهان بینی پرولتاریا بر خورد و هم به افکار عرفانی و غیره.
به همین دلیل از آثار طبری نمی توان چیزی آموخت و رستگار شد.
 
ما بیش از ۱۰۰ تحلیل از آثار طبری منتشر کرده ایم.
 
البته کسی در روی زمین، اعتنایی به اندیشه درست و یا نادرست ندارد.
ولی اجنه و ملائکه در طبقات زیرین زمین و در طبقات رویین آسمان، تحلیل های ما را شب و  روز می خوانند و کیف خر می کنند.
 
سیری در جهان بینی احسان طبری 
(بخش های دهگانه)

 
۶
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است.
 
احسان طبری، در بهترین حالت نماینده ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی است.
 
احسان طبری بلحاظ اسلوب فکری از دیالک تیک بطور کلی (چه دیالک تیک ایدئالیستی هگل و چه دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس و لنین) بی خبر بوده است.
احسان طبری ـ چه بسا ـ اسکولاستیکی «می اندیشد.»

۷
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است.
 
 این ضعف تئوریکی (فقر فلسفی به قول مارکس) فقط در مورد حزب توده نسل جوان جدید به چشم نمی خورد.
اکثریت قریب به اتفاق احزاب چپ مدعی کمونیسم، چنین بوده اند و حالا بدتر هم شده اند.
تنها حزب کمونیستی که سرتر از همه بوده، حزب کمونیست آلمان (شرقی و غربی) بوده است.
 
ما در این مدت ۱۵ سال صفحاتی از میراث غول آسای فلاسفه مارکسیست ـ لنینیست بی همتای آلمان ترجمه و منتشر کرده ایم که جرعه ای از دریایی است.
 
برای ترجمه میراث این غول های فلسفی و علمی و هنری پرولتاریا یک میلیون سال وقت لازم است.
یادشان خروشان این عزیزان بی نظیر به یاد باد.
 
۸
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و 
به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
 
حریف و یا حیدر رسالت خود را در «یاری به خودیابی طبقاتی پرولتاریا» و به عبارت دقیقتر، در «یاری به خودآگاهی طبقاتی پرولتاریا» می داند.
 
این ـ به قول هوشنگ ابتهاج عزیز ـ «آرزویی دلکش است، اما دریغ» از گامی حتی کوتاه تر از آه، در این زمینه.
 
فقط کافی است، نظری به محتوای نشریات «به سوی حزب و نوید» بیندازیم و ببینیم که عکس این ادعای حریف توده ای نسل جوان جدید و یا حیدر مهرگان، صورت گرفته است.
 
محتوا که پیشکش حریف و حیدر، فرم نگارشی این انتشارات سؤال برانگیز است.
نثر هیئت تحریریه نوید (حیدر و پرتوی و غیره)، حتی برای تحصیلکرده های دیار عه «هورا» و عا «شورا» ثقیل و غیر قابل فهم است.
چه رسد به توده های دهقان و کارگر.
 
برای کشف تفاوت و تضاد حزب توده حقیقی و حزب توده نسل جوان جدید، فقط کافی است که میراث فکری، فرهنگی، فلسفی و هنری آندو را مورد مقایسه قرار دهیم.
 
۹
رفیق توده ای ادامه داه بود:
رسالت ما 
ـ به عنوان مارکسیست ـ
در این میدان است. 
باید سنگرهای پرولتاریا را تدارک ببینیم، 
به او یاری دهیم تا خود را به مثابه یک طبقه باز یابد 
و 
به قول لنین 
«حزب طبقاتی خود را بر سنگ خارائی از تئوری انقلابی بنا نهد.»
 بقیه کارها به خود او مربوط است.
 
 البته نباید فراموش کرد که جامعه ایران، تازه از منجلاب فئودالیسم تن به در کشیده بوده و هنوز پرولتاریای صنعتی مدرن در آن وزنی نداشته است.
توده ای ها اگر هم خیلی زور می زدند، به کارگران قالی بافی و غیره می رسیدند.
دشواری عینی (اوبژکتیو) همین جا بود.
 
علاوه بر این، فقر فلسفی خود توده ای ها (عجز از خوداندیشی)، دشواری سوبژکتیو (ذهنی) دست و پا گیری بوده است.
 
به همین دلیل می توان گفت که «یاری به خودآگاهی طبقاتی پرولتاریا»، در حد حرف و هارت و پورت بوده است.
حتی اکنون احدی در طویله های چپ، اعتنایی به «یاری به خودآگاهی طبقاتی پرولتاریا» ندارد.
چه رسد به ۵۰ سال قبل. 
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    برای ترجمه میراث این غول های فلسفی و علمی و هنری پرولتاریا یک میلیون سال وقت لازم است.
    یاد خروشان این عزیزان بی نظیر به یاد باد.

    پاسخحذف