سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
خون سیاوش
(۱۳۴۱)
·
هان ای دریا، سرود من بشنو
·
در این شب پر خروش توفانی
·
آن گاه که در تلاش بی آرام
·
گهواره ی شب به سینه جنبانی
·
بشنو دریا، سرود من بشنو
·
و این راز نهفته در سرود من
·
و اندر صدفی بسان مروارید
·
پنهانش کن، به یادبود من
·
آن راز که من نهفته ام با خویش
·
در خاطر تو کنون فروخوانم
·
خواهی بستش به بال توفان ها
·
خواهی بردش به سینه می دانم
·
من صخره ای از کران امیدم
·
بنشسته و دیده ـ صبح و شب ـ دریا
·
و اندر رهِ هر سفینه ی شبگرد
·
فانوس کشیده در دل شب ها
·
دیری است که یک گیاه وحشی خوی
·
پیچیده به پای من چو اژدرها
·
در سینه ی سنگی ام سر آورده
·
تا در دل خامشم بگیرد، پا
( اژدر به معنی اژدها ست.
ماربسیاربزرگ با دهان فراخ که در عربی آن را ثعبان
نامند.
اژدها مفرد است و نباید آن را به عنوان جمع
اژدر محسوب داشت.
منبع:
فرهنگ واژگان فارسی)
·
چون دام بلا مرا ز هر سویی
·
در خویش گرفته با هزاران چنگ
·
این ریشه تلخمیوه می دانم
·
تسخیر دل منش بود آهنگ
·
با زمزمه ی نسیم خنیاگر (آوازخوان)
·
در گوش من او ترانه می خواند
·
آری، آری نهال دریایی
·
افسانه ی عشق خوب می داند
·
چندی است گل سیاه چشمانش
·
پوشانده ز من نگاه دریا را
·
نه روی شب و ستاره می بینم
·
نه صبح و سپیده های زیبا را
·
وای ار که مرا ـ به چشمت، ای دریا ـ
·
آخر به شکستگی فرو ریزد
·
غرقاب فنا مرا به بر گیرد
·
او در دل موج مرگ بگریزد
·
غوغا کن هان، غریو کن، دریا
·
غم در دل صخره سخت سنگین است
·
در می شکند دلی که می خواهد
·
دریا، دریا، شکست ننگین است.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر